یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یک روز از زندگی ...

 

روحش شاد دایی مرحوم سوئد نشین من ، سفیر فرهنگی غرب در خانواده مان بود و بهتر و با صداقت تر از هر کتاب و روایتی (!) زندگی و فرهنگ غرب را برایمان بازگو می کرد و هر نوبت که می آمد ، آن یکی دو هفته ای که مهمان خانه هایمان بود ، ما هم مهمان حرفهای همیشه تازه اش بودیم ...

 

یکبار در ضمن غذا خوردن درباره خوب جویدن غذا و اینکه چقدر باید غذا را بجویم حرف می زد ... حالا اینترنت هست و همه از چیزهایی که ندیده اند (!) خبر دارند !؟ ولی آن زمان ها مردم نسبت به خیلی از رفتارهایی که داشتند اشراف نداشتند !! خلاصه اینکه بحث سر جویدن بود و گفت : " سعی کنید هر لقمه را حداقل 42 یا 49 بار  ( دقیقا یادم نمانده است ! ) دندان زده و بجوید ... ما هم اولین بار با یک عدد ، در سر سفره روبرو شده بودیم و چالش جدیدی شروع شده بود ، لقمه را در دهان می گذاشتیم و شروع می کردیم به شمردن و هنوز به 14 و 15 نرسیده ، می دیدیم که لقمه از گلو پائین رفته است !! تازه تر اینکه می گفت ، حتی آب را بیکباره نخورید و سعی کنید تا حداقل یکی دوبار توی دهانتان بگردانید و بعد بخورید ، این مورد را هرگز نتوانستیم عمل بکنیم !!؟

و حالا چرا این مورد یادم افتاد برای اینکه ما هر روز صبح که بیدار می شویم ، فرصت های زیادی برای زندگی داریم و می توانیم کارهای زیادی بکنیم ولی به یکی دو کار اکتفا می کنیم و تازه فکر می کنیم که خیلی تلاش کرده ایم (!) ولی اگر آن چند کاری که کرده ایم را به دقیقه و همچنین به ارزش محاسبه بکنیم می بینیم که درصد کمی از طول روز را مفید و آنگونه که می خواستیم زندگی کرده ایم و باقی زمان بین یکی دو رفتار و کار ، تلف شده است ... یک روز پر و پیمان زندگی کردن ، لذت عجیبی دارد و برای ملت تنبل ما بسیار خسته کننده خواهد بود !! ( ناگفته نماند که بواسطه گرانی ها و تورم و ... درآمد یک ماه ما کفاف یک روز زندگی پر و پیمان را نمی دهد !! )

امروز صبح باتفاق نوراخانیم از خانه بیرون رفتم ، قرار بود با من به مهد برود و طبق روزهای دوشنبه و چهارشنبه ، آنه اش ( مادربانو ) او را از مهد برمی داشت و این دو روز روزهای طلایی برای نوراخانیم محسوب می شود ... و البته من هم غالبا در این دو روز ، برای تمام روز برنامه می ریزم !؟ چند وقتی بود که می خواستم سری به دوست و همکار قدیمی ام بزنم که حوالی شهرستان مرند ، باغ دارد و بعد از بازنشستگی تمام وقت مشغول شده است و تمام بیکاری ها و ولکاری های زمان اشتغال ، با بازنشستگی تمام شده است و شدیدا کار می کند !؟ توی مترو به یکی دیگر از دوستانم زنگ زدم و چون او هم مایل بود و قبلا موافقتش را اعلام کرده بود برای امروز برنامه گذاشتم که باهم برویم مرند و باغ دوستمان ... یک کار جزئی در فرمانداری (!) داشت و برای همین من یک فرصت نیم ساعته داشتم و در بازار امیریه سری به مغازه یکی از دوستان خیلی قدیمی ام زدم ... 

فردی که به مغازه هنری اش رفته بودم همکلاسی سالهای مدرسه ابتدایی ام بود و هم محله ای هم بودیم و حالا سابقه آشنایی مان بیش از 45 سال می شود ... البته 47 سال طول آشنایی مان می باشد و به جز دیدارهای گهگاه و توی خیابان ، دوستی مان عرض محسوسی نداشت و برای همین خوش و بشی که کردیم ، برای کسی که ناظر بود ، تداعی کننده 45 سال رفاقت نبود ؛ چون نمی دانست چه کار می کنم ؟ و اصلا کی بازنشسته شده ام ؟  و دلخوشی های من چیست ؟ ولی ریشه ی حرفها می رفت تا قبل از انقلاب و می رسید به سال 55 که باهم رفته بودیم اول ابتدایی ... در همان یک ربعی که بودم حرفهای زیادی زده شد و البته یکی دو مورد قابل تامل هم در دکور مغازه اش نظرم را مشغول کرد .. کمی بعد یک دختر خانم خیلی هنری با کیف تاری که به دوش داشت وارد شد و بقول شاعر که گفته بود : « چون غرض آمد هنر پوشیده دار !! » منهم مصلحت دیدم « چون هنر آمد غرض را بردار و ببر بیرون »

 

 

و کمی بعد رفتم سر قراری که باید منتظر دوستم می ماندم ؛ پارک قائم مقام فراهانی در نزدیکی محلی مشهور به پل قاری که برای خودش داستان ها دارد و البته این پارک هم بدون داستان نبود و نمادهایی که داخل آن بودند هم از سنگین ترین داستان های شهر تبریز در 120 سال گذشته می باشد ... تا دوستم بیاید وارد پارک شدم و در آن ساعت از روز بسیار خلوت و عشقولانه بود ... کفترهای عاشق در گوشه و کنار نشسته و ایستاده بودند و کفتر عاشق با دوربین موبایلش از کفتر معشوق عکس ژستولانه می گرفت !! ... جوری حضورم را تحمیل نمی کردم که ژست شان بهم بریزد ، ایام انتخابات است و گاه آزادی از مردم شرمسار می شود !!؟ دوری زدم و از ستون های یادبود شخصیت های ملی و مذهبی سالهای دور که در همین محل بدست روس ها اعدام شده بودند و حالا از آنها نامی در برخی کتابها مانده و برخی هم اصلا آنقدر غریب هستند که ستون گذارها هم آنها را نمی شناختند !! یک عکس بیادگار گرفتم 



شاخص ترین آنها ثقه الاسلام تبریزی بود و علی مسیو و شیخ سلیم و ... که آنها هم داشتانی برای خود داشتند و بعدها داستان آنها هم مه آلود شد و مثل آب گل آلود مورد سوءاستفاده برخی ها و مایه فراموشی برخی ها !!

یک خانم میانسال هم با عشقولانه خاصی داشت برای گربه ها غذا و شیر می گذاشت و خیلی هم محو کار خودش بود و البته نیم نگاهی هم به من داشت که ببیند می بینم و منهم یاد می گیرم !؟ انسن ها ه رقدر که نسبت به هم بی رحم می شوند ، برعکس آن رفتار را نسبت به حیوانات نشان می دهند ... شک نکنید و کمی در مورد برخی از این دست انسان ها دقیق بشوید ، آنها خود ار مایه عبرت ما و شما قرار می دهند !! ( لطفا با حیوان دوستی اشتباه نگیرید ، نگهداری خیلی از این حیوانات نه تنها حیوان دوستی نیست بلکه نوعی حس خودپسندانه رفتار با حیوانات است !! )

کمی بعد دوستم آمد و باتفاق هم راهی جاده منتهی به مرند شدیم و از انجا بطرف روستایی که باغ دوستم قرار داشت رفتیم ... البته سر راه مقداری خرید داشتیم و اسباب تهیه آبدوغ خیار برای ناهار را خریدیم ... غافلگیری خوبی بود و دوستم خیلی خوشحال شد و این را می شد از برق نگاهش خواند ... بساط آبدوغ خیار را راه انداختم و او هم رفت از آن گوشه باغ شوید و مرزه آورد و یک کوزه ای هم آورد که آب چشمه روستا بود و البته خیلی گوارا ... 



خوردیم و خیلی هم چسبید و بعد رفتیم توی باغ دوری زدیم ... دو فقره گیلاس از درختی چیدمو خوردم که لذتی برابر با خوردن دو کیلو گیلاس را داشت و از درختی دیگر فقط یک عدد آلوچه ( گوجه سبز ) چیدم و خوردم و بعد اصرار کرد که مقداری برای نوراخانیم بچینم و مجبورا چیدم ... تماشای درختان سبز و میوه هایی که تازه رسیده اند و یا هنوز نرسیده اند ، بسیار دلچسب و سرور آفرین بود ...


        

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 30 خرداد 1403 ساعت 18:58

با درود
ماشاالله خوب از فرصت ها استفاده می کنید
هم دیدار یاران دبستانی هم همکاران بازنشسته کوچ کرده
خوبی شهرستان زندگی کردن همین است
در تهران نمی‌شود اینگونه بود
البته سن هم باید در نظر گرفت
بانو برای جمعه برنامه ریزی کرد که ناهار را بیرون باشیم
گفتم اول به بچه ها بگو ببین می آیند
چون هوا گرم است و بیرون بودن سخت است
فعلا یکی آکی داده تا ببنیم دومی چه می گوید
تب انتخابات هم که داغ است
فکر کنم این بار بیشتر شرکت کنند
همشهری شما هم که کلا روحانی دیگری است
قالیباف هم که صحبت هاش با چهار سال پیش یکی بود
هاشمی امروز منطقی جواب می داد
فکر کنم به مرحله ی دوم کشیده شود

سلام
بزرگ شدن آدم زیاد دردسر ساز نیست ولی بزرگ شدن بچه ها دردسرساز است ...
دمدمای انتخابات به آدمها توهم مهم بودن دست می دهد ...
پزشکیان یک ایراد دارد و آن این است که ریشه حزبی ندارد و برای این دوره از انتخابات شاید گزینه خوبی باشد ولی نوعی دور شدن از دموکراسی واقعی و حزب سالاری است ...
پنج نفر ضعیف را آورده اند که پزشکیان در دور اول بالا برود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد