یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

کتاب یا پوشک ؛ مسئله این است !؟

 

این مطلب را پشت لپ تاپ برادرزاده مینویسم ... مطمئنا تعداد اشکالات تایپی آنقدر خواهد شد که از نوشتن در اینجا پشیمانم بکند !! ولی خب ... اینهم تجربه ایست جدید و از نوع بچه های این دور و زمانه !؟!؟ باور ندارید !؟ بگذارید تصویر کی برد را بگذارم تا به من حق بدهید...

  

 

 

چند روز پیش خانه ی دوستی رفته بودیم برای شب نشینی و اندر حکایات معمول بین خانم ها از فروختن مقداری کتاب اضافی حرف بمیان آمده بود و ما هم که جدیدا کتابخانه را منتقل کرده بودیم و طبق معمول مقداری اضافه آورده بودیم ؛ البته از تجمیع دو کتابخانه دریک کتابخانه و طبق معمول قرعه بنام کتا بهای درسی و کمک درسی افتاده بود و درمظان اتهام بودند برای اضافی بودن !!

 

تا اینکه بانو بعد از یکی دوبار اشاره کردن (!) مرا مجبور کردتا قسمتی از کتاب های اضافی را جمع کنم و ببریم بدهیم بعنوان کتاب دست دوم !! از آنجایی که مقداری از اوقات بیکاری و کار من در چاپخانه سپری می شود و از قیمت کاغذ باطله اطلاع دارم (!؟) بر اساس قیمت کاغذ باطله گفتم که می شود فروخت ولی بانو قیمتی می گفت که با عرف روز مغایر بود ولی غیرمنطقی نبود و شاید برای کتاب دست دوم خیلی هم خوب بود !!

 

خلاصه اینکه کتاب ها و جزوات اضافی را بار ماشین کردیم و در یک عصر زمستانی آمدیم به بازار کتابفروشی های دست دوم خر و دست دوم فروش (!!!) پیاده شده و یکی از آنها که با دوست اش در حال حرف زدن بود را دعوت کردم تا سری به کتا بها زده و راهنمایی و یا خرید نماید !! اعصاب خوبی نداشت و رفتارش خیلی خوب نبود !! یعنی کمی رفتار تند و زننده ای داشت (!؟) البته دقیقا مثل رفتار خیلی از رفتارهای پرستاران و پزشکان قسمت اورژانس (!؟) 


مثلا دیده اید که مادری فرزندش را که خونریزی دارد ؛ گریه کنان به اورژانس می رساند و با دکتری روبرو می شود که توجهی به خونریزی ندارد و دارد چیز دیگری را تست کرده و معاینه می کند ... مطمئنا دکتر بهتر از مادر می داند که در آن لحظه چه چیز را بررسی و کنترل کند ولی حس مادرانه توجه دیگری طلب می کند و رفتار آن پرستار یا پزشک بنظرش خیلی زننده و تند می آید !! و ایضا شما در سریال های خارجی می بینید که روی این مورد کار شده است و اورژانسی ها با بدوبدوهایشان سعی می کنند که هر دو طرف را لحاظ بکنند و برای همین این سریال ها در کشور بی نظم ما ، اینهمه تماشاچی و علاقمند دارد !!

 

خلاصه اینکه جناب کتاب خر (!) یک نگاه اجمالی به بسته ها کرد و گفت : " اگر فروشنده هستید یک قیمتی بدهید !؟ " و من گفتم : " مگر من این کاره هستم که روی کتاب قیمت بگذارم ... شما بگو ! " و او خیلی سرد و بی احساس گفت :" من 70 هزار میدهم به همه ی اینها ... " از نظر من که سه طبقه آنها را تا ماشین آورده بودم و هنوز خستگی وزنشان روی بازویم بود (!) یک حساب سرانگشتی می گفت که تقریبا قیمت کاغذ باطله است ... خلاصه اینکه ندادیم و رفتم سراغ یکی دیگر که مثلا متشخص تر می نمود و حرف زدنش نشان می داد که چیزی بارش هست انگار (!) او هم نگاهی کرد و انصافا حرفی که زد منطقی تر بود و کتابها از نوع آموزشی و مال بیست سال قبل بودند !! و ارزش اموزشی نداشتند ؛ هرچند برخی از آنها منابع بودند !! و یک نگاه اجمالی کرد و گفت :" من برای همه ی اینها 30 هزار می دهم !! " و وقتی ازمن نه شنید ، 5 هزار هم گذاشت بالایش و بعد تا 50 بالا رفت !! از این قبیل آدمها اصلا میانه ی خوبی ندارم ومطمئنا تا 200هزار هم می رفت به او کتاب نمی دادم !!

 

برگشتیم و یک ترافیک خیلی سنگین را سپری کردیم و کتابها ماندند پشت ماشین تا بعدا چه شود !؟!؟

 

دیشب خانه مادرم بودیم و صبح دریک کولاک شدید به خانه ی برادرم آمدیم ... بعد از ظهر بانو در محله ی آنها یک کلاس خصوصی داشت و مهمان شدیم تا نورا خانیم دل سیر خوش بگذراند و البته کاری هم داشت که توضیحا و تصویرا در پستی  مجزا خدمت خواهند رسید !!

 

سر راهمان باز از مقابل آن کتابفروشی ها ردمیم شدیم که توقفی کردیم و یکی از کتابفروش ها که در ان کولاکو سرما آمده بود و دکه شا را باز کرده بود صدا کردم و آمد تا به کتا بها نگاهی بکند ... مطمئنا به هر قیمتی می خواست می دادم !!خوشم آمده بود خووووو

 

نگاهی کرد و چیزهایی گفت در حد همان حرفهای  منطقی و بالاخره قرار شد بعنوان کاغذ باطله بردارد ... یک ترازو هم در کنار دکه اش داشت و همه را چیدم روی آنها و با احتساب کیلوئی 1700 تومان (!!) شد حدود 64000 تومان که هزار تومان هم بالایش گذاشتم و دادم یک بسته پوشک برای نورا خانیم گرفتم !!

 

در آئین گرامیداشت متفکران نمی دانم چیه (!؟) خوارزمی (!) جناب رئیس جمهور سخنرانی داشتند و از پیشرفت های چشمگیر کشور در زمان زمامداری شان می گفتند و دیگرانی که نمی دیدند را به انصاف دعوت می کردند و ازاین حرفهای منطقی و آماری از نوع نوبخت ساز (!!) و من داشتم بین حرفهایش میخندیدم به ماجرایی که داشتمو کتاب هایی که دادم و پوشکی که خریدم (!!) ، با آمارهایی که رئیس جمهور می داد همخوانی نداشت ولی عین واقعیت بود و همین باعث می شد من بخندم ؛ حالا یا به حرفهای رئیس جمهوری که می دانست دروغ می گوید و روزگاری که می دانستم چگونه می گذرانم ... 


هنوز جای خالی کتاب ها روی دلم سنگینی می کند !!

 

* فعلا دو نوبت ادیت کرده ام !!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
نگین دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 02:22

سلام

پوشک بسته ای شصت و پنج هزااااااااااااااار تومن؟!!

هرچی فکرشو میکنم میبینم نوه اونقدر ها هم که میگن شیرین نیست :))

(ما هم زمان مهاجرت صغری! کلی کتاب رد کردیم که الان با خودم فکر میکنم چرا نگهشون نداشتم؟)

سلام
بچه و نوه که شیرین است ولی این روزها گذران زندگی کمی تلخ شده است ، البته امیدورایم که واقعا دولتمردان این فشار را درک بکنند

نگین دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت 02:23

در مورد کتابها یه مثل آذری هست که میگه: یری بٌشدی بٌش اولماسین!

در این دوره زمانه که محبت به کتاب کم شده ، کافیست کتابی از جلوی دیده برود ؛ انگار از اول نبوده است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد