یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

خبر داده بودم دیگر !؟

 

در حکایات آمده است که مردی نشسته بود که یهو حضرت عزرائیل بالای سرش حاضر می شود و می گوید : " جل و پلاست را جمع کن که برویم !! " مرد که برای مردن اصلا آمادگی نداشت شروع به جرزدن می کند و می گوید : " این که نشد کار ، یک خبری ، اطلاعی از قبل بده ... چرا دوست داری یهوئی آدم را غافلگیر بکنی !؟ "

 

 

 

جناب عزرائیل در جواب مرد می گوید : " مگر سال پیش پدرت نمرد !؟ مگر ماه قبل همسایه تان نمرد !؟ مگر هفته ی قبل فلان همکارت نمرد !؟ ... مرد حسابی همه ی اینها پیام بود برای اینکه آماده باشی !! "

 

===

 

خیلی سال پیش که همان اوائل انقلاب باشد ، نسل های قبل از نسل دردسرساز دهه ی شصتی ( البته برای دولت مدبر و امیدوار !! ) یادشان می آید که چه سریال هایی داده می شد ... مجموعه هایی مانند مَثَل آباد ، سلطان و شبان ، گرگها و ...

 

چند روز پیش بود که خبری بدستم رسید مبنی بر فروش پنهانی ماشین سازی و من آن را به یک رسانه دادم تا پیگیری کنند و بلافاصله صدایش پیچید و نمایندگان همیشه بیدار و همیشه هشیار (!) که اتفاقا سینه چاک هستند برای رسیدگی به امورات اجرائی کشور (!!؟؟) و بیخیال هستند از امورات مربوط به قانون گذاری (!!؟؟) یهوئی متوجه شدند که ماشین سازی تا خرخره به فروش رفته است و سرشان از این معامله بی کلاه مانده است و داد و قال راه انداختند که جلوگیری می کنیم و نمی گذاریم و ...

 

چند روز پیش بود که یکی از اعضای شورای اسلامی کارخانه با من تماس گرفت که عصر نشست مطبوعاتی خریدار با رسانه های خبری شهر است و می خواست که من سوالی به نماینده ی یکی از روزنامه ها بفرستم تا از خریدار پرسیده شود !! گفتم : " آقا ... خواب مانده اید و اتفاقا دیر هم بلند شده اید !! این چوپانی که من می بینم که گذاشته اند سر راه معامله و معلوم نیست پشت سرش کیست (!؟) عمرا به سوالات فنی شما نمی تواند جواب بدهد !! می فروختند و او خریده است !؟ برای فروش آیا شرطی هم در قرارداد بوده است که کی باشد و چقدر وزن معلوماتی و فنی داشته باشد !؟ مبلغ گذاشته اند و او هم به کمک چند نفر وکیل و آدمی که پشت سرش دارد وارد گود شده است و برنامه شان هم مشخص است ، ماشین سازی را که ظاهرا هنگام فروش لقمه ی بزرگی بود را مثل گوشت قربانی به تکه های کوچک تبدیل و خواهند فروخت و پول دولت را خواهند پرداخت ، دولتی که برای فروش ماشین سازی 20 سال صبر کرده است برای وصول پولش مطمئنا یکسال را صبر می کند !! " البته تقصیر دست اندرکاران استانی که خود را نخود هر آش می کردند تا مثلا دلسوز دیده بشوند این بود که هی کلمه ی " اهلیت داشتن ! " را مثل طوطی تکرار می کردند و یکی شان نتوانست بگوید حدود و ثغور این اهلیت داشتن چیست !؟!؟

 

دیشب درمسیر کوهپیمائی مان باز حرف از ماشین سازی شد و داستان مصاحبه و خریدارش !!! انگار یکی از خبرنگاران مربوط به یکی از خبرگزاری های مجازی اعلام کرده است که این خریدار واقعا چوپان تشریف دارد و اصلا در باغ نیست !!! از قرار معلوم به او گفته اند که شما قبلا چه سوابق کاری داشته اید !؟ گفته است : " من یک مرغداری در تهران داشتم و در کنارش یک دامداری هم دارم !! البته اخیرا یک کارخانه تولید کنستانتره هم زده ام و تولید آبمیوه می کنم !! " پرسیده اند : " نام این کارخانه و برند محصولتان چیست !؟ " جواب داده است : " هنوز برایش اسم انتخاب نکرده ایم ولی چند ماهی هست که محصولاتمان وارد بازار شده است !!!! " ( یعنی اگر شنیدید که کل کابینه یهوئی خودکشی کرده اند !! اصلا شوکه نشوید ، عمق فاجعه می تواند منجر به این درک عمومی بشود !!! )

 

و امممما ارتباط موضوع با مطلب این بود که در همان سالهای دور ما سریالی دیده بودیم بنام " سلطان و شبان ! " و من دیشب داشتم فکر می کردم که چرا برخی ها از شنیدن خبر خرید ماشین سازی به دست یک چوپان متعجب شده اند !؟ این سناریو دقیقا ادامه ی همان سریال بود که ما دیده بودیم و خندیده بودیم و امروز سر خودمان آمده است !!!


وقتی فردی می رود پشت تریبون و می گوید من از بخشدار بودن در یک استان دست چهارم به معاون اولی کشور رسیده ام و برخی از ابله ها آن را نشانه ی لیاقت می دانند !!! باید به خرید ماشین سازی ( کارخانه ی مادر صنعتی !! ) بتوسط یک چوپان از ایالت قره داغ که سوابق فرهنگی اش برای تبریزی ها پوشیده نیست ، بدون تعجب نگاه کرد !!! بعد از انقلاب عشایر و روستائی های منطقه ی عقب نگهداشته شده ی قره داغ (!!) به تبریز هجوم آورده و تقریبا همه چیز را صاحب شدند ( می گفتند در آخرالزمان سد یاجوج و ماجوج می شکند و حمله می کنند !! بنابر آدرسی که روایات دینی می دهند انگار سد یاجوج و ماجوج همان گردنه ی معروف گوئجه بئل بود که بعد از انقلاب بازگشائی شد !! ) ، از زمین گرفته تا پست های اداری و شهری (!!) و ... و خرید ماشین سازی توسط آنها تیر خلاصی بود بر پروسه ی هجوم شان (!!) ، ناگفته نماند که برای اینکه خودی نشان بدهند و اسمی از خودشان در بکنند (!) چند وقت پیش پول داده و سناریویی بنام خودشان در صدا و سیما وارد کردند و سریالی ساختند بنام " آنا "(!!)

 

نظرات 2 + ارسال نظر
محمدرضا چهارشنبه 2 خرداد 1397 ساعت 14:29

سلام
در آن سریال هم یک نفر انواع و اقسام خرابکاری ها را در اوضاع کارخانه ای بوجود آوردند که کارخانه را از چنگ مالکش در آورند که در آخر کار .خریدار زورکی کارخانه به قتل رسید و مالک هم به همان سرزمین قراداغ برگشته و دار فانی را وداع گفت و معلوم نشد چه به سر کارخانه آمد و البته گردانندگان بی لیاقتش . حالا این شقایقها و ارتباطشان با گوزنها که در منطقه قراداغ هم فراوانند چه می باشد .؟

سلام
من در کل بیشتر از چند دقیقه از آخرش را ندیدم ولی قهرمان سازی با پول بیشتر از این درنمیآید !!
بقول سعدی علیه الرحمه " خر ار جُل اطلس بپوشد خر است !! "

خلیل چهارشنبه 2 خرداد 1397 ساعت 18:47 http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام.

گذاشتمش توی تلگرام با نشانی وبلاگ.

سلام
متوجه نشدم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد