چند روز است که آسمان مان ابریست ... باران خوب و مودبی می بارد ، نه از غرش و تندر خبری هست و نه از تغییر ریتم باریدن ... یکریز و یکنواخت می آید ؛ برخی جاهای شهر را از همان نصفه های شب برفپوش گزارش داده اند ولی اینجا که من نشسته ام از حوالی ساعت 9 باران جایش را به برف داد ...
داشتم از کارگاه طرف ساختمان اداری می آمدم ؛ زیر برف با قدم آهسته !! و فقیرانه لذت می بردم از تماشای برفی که بزمین می آمد !! یک یادی هم از ایام جوانی کردم و دیزین و اسکی در زیر بارش برف !! یکی دو صحنه بنظرم زیباتر آمد و برای همین موبایل را بیرون آورده و زیر بارش دو فقره عکس از نوع همینجوری گرفتم ...
یکی از همکاران از دور می آمد با دیدن من آسمان را اشاره آمد و گفت : " می بینی ... ! " گفتم : " چرا که نه ... !! " گفت : " کاش همینجوری بیاید و خدا بکند که در ادامه سرد نشود ! " گفتم : " پای خدا را چرا وسط می کشی !؟ برف که بنشیند بدنبالش هوا سرد می شود ؛ نمی شود که برف بخواهی و سرمایش را نخواهی !! " گفت : " می دانم ، برای همین گفتم خدا بکند ... " گفتم : " در قدرت و کرم خدا شکی نیست ، ولی چرا ما باید فکر بکنیم همیشه لبه ی کرامت خدا بطرف ما باشد ، واقعا با کدام رفتا ر و کارمان خدا را این قدر مدیون خودمان می دانیم که بهترین ها را می خواهیم !! " گفت : " راست می گویی ها ... "
دادو خوش بحالتان محیط کاریتان فوق العاده است
تنها جایی که " بشقالا قویمالیدی !! "
علیرغم زیبایی فضا و برف ، دیدن اون فنس ها و اون محیط ....!!!
راست میگویید ها .....