یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

رو به ددر

امروز مرخصی رد کرده ام برای استراحت کردن ...

برای استراحت لازم نیست حتما آدم تا ساعت 12 بخوابد ، همینکه طلسم خروس بیدارباش ساعت می شکند ، برای خودش یک عالمه استراحت است !!


===


سر راهم سری می زنم به یکی از دوستان ، رِنجِ طبقه بندی افراد را زیادی تنگ گرفته اند ، از دوست تا دشمن ، هزار و یک نوع رابطه وجود دارد !! ولی آدم ناچارا به یکی از این دو اکتفا می کند ...

پشت خط تلفن یکی گیر داده بود به اینکه فردا نمی تواند سر کلاس بیاید و می خواست تا برایش حاضر رد کند !! با ورود من به مغازه اش انگار استخوان در گلویش گیر کرد !! نتوانست چیزی بگوید و برای همین گفت : " کاری از دست من برنمی آید ، اگر فردا ناظر فدراسیون گیر بدهد هیچ کاری نمی شود کرد !! " 

آموزش مورد دار این کشور عمرا بارش را به منزل مقصود نمی رساند ، می گویم : " تقصیر شماست که کلاس را برای روز جمعه می گذارید ؛ کلاس را باید برای روز دوشنبه بگذارید تا کسی که شرکت می کند بداند این کلاس واقعا ارزش دارد که به خاطر آن هم استاد از کار روزمره اش زده است و هم شاگرد !! "


===


سری به مغازه دوستم در بازار زدم ، جمعیت دائم الغر !! که معلوم نیست کی زبانشان به شکر باز خواهد شد ... کمی زمین و زمان را بهم بافتیم و کمی پشت سر این و آن کارشناسی کردیم !!

از منزل تلفن کردند و دوستم رفت پشت خط ؛ معلوم نبود سفارش پشت خط چی بود ولی دوستم مرتب می گفت " چشم ! " به مردی که کنارم نشسته بود گفتم : " مرد هم مردای قدیم !! من اگر می توانستم در عرض 25 ثانیه 18 تا چشم بگویم ، تا حالا سه تا زن گرفته بودم !! " گفت : " من خودم در فامیل به چشم گفتن مشهورم ولی این دیگر روی مرا هم سفید کرد !! "


===


سری به بازار کفاشان زدم ، یک دوست قدیمی را هم باید می دیدم ، گفتم مغازه را به رفیقش بسپارد و با هم رفتیم ناهار ، برگشتنی یک جفت کفش دست دوز اعلا خریدم ... فروشنده موقع تحویل کفش ها می گفت : " اینها ، دست کم تا دو سال در خدمت شما خواهند بود !! البته بیشتر از آن را بستگی دارد به استفاده خودتان !! " گفتم : " اینها تا شش ماه خودشان را در دل من نگه دارند هنر کرده اند ، کو تا 2 سال !!! "


===


در خانه اولین کاری که کردم ، با تعارف مادرم سر سفره ی ناهار نشستم و چنان خوردم که سرهنگ آگاهی هم نتواند شک بکند که نیم ساعت پیش چلوکباب خورده باشم ...


===


زنگ خوردیم و قرار است تا نیم ساعت دیگر برویم ددر ، دوستان هوس خواب در چادر کرده اند ... آسمان ناپایدار نشان می دهد ولی زمین با طراوت تر از هر فصل دیگر است ، این روزها ددر از همان در خانه شروع می شود !!

بروم سراغ جمع کردن وسایلم !!


نظرات 1 + ارسال نظر
نگار جمعه 10 خرداد 1392 ساعت 18:43 http://heavenward.persianblog.ir

جناب دادو سلام
همینجور چشم به در نشسته ایم تا با یک ددرنامه حسابی برگردید. امیدوارم آسمان صاف بوده باشه و حسابی ستاره شمرده باشید

سلام
واقعا یک ددر حسابی بود ...
وقتی رسیدیم آسمان پر ستاره بود ، شب هوای بسیار عالی و روز آفتابی و ابری و برگشتنی یک بارانی تحویل مان داد که ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد