همیشه وقتی مارش جنگی به گوش می رسد این قسمت از شعر بلند آرش زمزمه زیرلبم می شود ... در میان شعرهای بلند معاصر ، شعر آرش که سروده ی بی نظیر سیاوش کسرائی می باشد ، در عمق و در معنا ، در صمیمت و در پهنا ، در صدر قرار دارد ...
خوشبختانه سراینده ی این شعر بلند حماسی و ملی ، جایی در میان انقلابیون سرسفره نداشت ، ولی از انقلابیون واقعی بود که درد ملت را داشت ؛ توده ای به عنوان مزدبگیر بیگانه نبود ولی درد توده را می فهمید و سیاه بختی شان در دلش درد داشت !
...
دلم از مرگ بیزار است
که مرگ اهرمن خو ، آدمی خوار است ...
ولی آن دم که زاندوهان روان آدمی تار است ،
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکار است،
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
همان بایسته ی آزادگی این است.
...
با درود
یا شعار بهترش
سر سرخ به از زندگی ننگین است
دادگاه گلسرخی را در زمان رژیم سابق بیاد ماندنی است
فقط کافی بود بگه ببخشید اشتباه کردم
تا بخشیده بشه
یکی دیگه هم بود در آن دادگاه راه گلسرخی را رفت و شعار هایش تند و تیز بود ولی اسمی ش نیست
سلام

او زیادی توده ای بود و از ان طرف بام افتاده بود ، گلسرخی در نهایت به اشهد و دین گره زد ...