امروز یک سر رفتم به وادی رحمت ، برای مراسم تدفین و تشییع مادر یکی از دوستان ... یکی دو ماه پیش بود که پدرش فوت شده بود و حالا نوبت مادرش بود !؟ از جفنگیات فرهنگی دوران ما یکی هم این است که می گویند زن و شوهر اگر باهم خیلی براه بوده باشند ، به فراق هم طاقت نمی آورند و بلافاصله دنیال هم می روند !؟ البته این حرفها بیشتر نتیجه تفکران نیمچه منگولیستی و فمنیستی عصر حاضر است !؟
خانم ها و آقایان ، هیچکدام نقشی و نقشه ای برای رفتن ندارند و برای همین لازم نیست ، همه چیز از منظر محبت دیده شود !؟ در خیلی از خانه ها که زندگی از صبح تا شب با دعوا و داد و بیداد همراه می باشد (!) رفتن هر کدام از زوجین به نشانه ختم عدم توافق خای پایه ای می باشد ولی اگر بازماندگان همراهی مناسبی داشته باشند ، مرد زن مرده یا زن شوهر مرده می تواند تا سالها به زندگی آرام خودش ادامه بدهد و تقی هم به توقی نخورد و گاهی هم از درد فراق آهی بکشند ... الزامی به تبدیل دوری به مرگ نیست ، چون مرگ به معنی رفتن به کنار همدیگر نیست !؟ داستان زندگی بعد از مرگ کارتون والت دیسنی نیست که ادامه عاشقانه های زندگی اینطرفی باشد !؟ و طبق اعتقاد من بیشترین دادگاه در روز رستاخیز برای خانواده ها خواهد بود تا امثال چنگیزخان و آتیلا و هیتلر و ... و حتی در قرآن هم نیامده که انسان ها دنبال رئیس جمهور و شاه خواهند دوید ولی به صراحت در مورد والدین و بچه ها و ... اشاره شده است !؟
روحش شاد یک همسایه داشتیم به نام « شاماما خانم » ، شاماما اسمی ست که برای یکی از زیرخانواده های خربزه و طالبی به کار می رود و خیلی خوشبو می باشد و در روستاها ، آن را روی رف ( طاقچه ) می گذاشتند تا کمی به پالایش بوهای ناهنجار خانه کمک بکند !! و این اسم را غالبا برای دختران در روستاها ( خاصه در مناطق ترک نشین و کردنشین ) به کار می بردند ... شوهر شاماما خانیم ، یک سرهنگ در زمان رضاخان بود و حوالی روی کار آمدن محمدرضا از دنیا رفته بود و از آن زمان تا حدود بیست سال پیش ، حقوق شوهرش را می گرفت و اصلا هم به فکر رفتن به پیش شوهرش نبود !؟ و مثلی بود برای کسانی که کمر بیمه را شکسته اند !؟
امروز سر خاک رفتیم و با یکی دو نفر هم خوش و بشی کردیم ... دوست مادرمرده ، از مربیان قدیمی اسکی و کوهنوردی بود و طبیعتا چند نفر از دوستان قدیمی کوهنوردی هم بودند ... به هر کسی هم که می رسید می گفتند : " خوبیت ندارد که آدم سر خاک بخندد !؟ " البته کسی هم نمی خندید ولی این ظیطنت ها مرسوم هست ... به من هم گفتند ، یک آدم ناشناسی از اقوام مرده هم کنارمان بود و گفتم : " من توی مراسم عروسی هم نمی خندم ، فقط اعصابم ضعیف است و تیک عصبی ام به گوشه های لبم می زند و از دور خنده دیده می شود ! " بنده خدا آنکه ناشناس بود ، با تعجب نگاه می کرد تا ببیند در موقع حرف زدن هم تیک عصبی دارم !؟ بهرحال قبل از مرگ یک چیزی یاد گرفته بود !!
امروز روز عرفه است ، یک روز خیلی مهم و ارزشمند در تفکرات دینی و علاوه بر اینها برای ما یادآور روزی ست که پدر فوت شد ... ظهر روز عرفه بود !
روح همه رفتگان غرق آمرزش باشد ...
خداوند گذشته گان را بیامرزد
مخصوصا آنهایی که در روز عرفه به دیدار خدا رفتند
ظاهرا حضرت مسلم هم در چنین روزی بشهادت رسیدند
راجع به آن میوه خوشبو
در فارسی به آن دستنبو میگن
و ما به گویش محلی شمامه می گفتیم
رنگ پوستش بین قهوه ای و سرخی بود و اندازه اش تقریبا به اندازه پرتقال
عمر خانم ها معمولا خیلی طولانی تر از همسرانشان هست
مثلا مادر من سی چهار سال بعد پدر از حقوق وظیفه استفاده کرد
فکر کنم پدر صندوق های بازنشستگی را همین افراد طولانی عمر در آورده اند
نمی دونم چنین قوانینی هم در کشور خارجی هست یا نه ؟
سلام
