یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

آیا اشتباه بود؟

 

این روزها در فجازی ( فضای مجازی ) عکسی منتشر شده است که نشان می دهد بچه های یک مدرسه بعد از اتمام آخرین امتحان ، کتاب هایشان را پاره کرده و اوراقش را به باد داده اند و صدالبته خیلی ها هم در مورد آن قلم فرسائی کرده اند و ...

 

 

 

در مورد بی ادبی و بی تربیتی  این اقدام و بازنشر آن شکی نیست !؟ از خیلی جهات می شود آن را بی ادبانه و فاقد تربیت دانست و مهمترین آن ، ریختن آشغال روی زمین است ، مخصوصا آشغالی که قابل بازیافت می باشد و یک آشغال گران قیمت می باشد ! ولی آیا این آشغال همانقدر که قیمت دارد ، ارزش هم دارد!؟ برای چه کسانی !؟ دانش آموزان یا معلمان و یا آموزش و پرورش و یا نویسندگان کتاب های آموزشی !؟ شاید هم نوعی فحش به فرهنگستان تلقی بشود ... 

احتمالا تاکنون پیگردهایی صورت گرفته و برخوردهایی هم صورت بگیرد که اگر کشور و وزارت آموزش و پرورش متولی داشته باشد می تواند از منظر حقوقی با آن برخورد بکند و این مورد حقوقی ارزشی برای کتاب درسی محسوب نمی شود ولی از نظر جلوه عمومی بسیار هم خوب است ، ارزش کتاب و کتابت ، فارغ از آنچه در متن آن آمده است ، بعنوان یک شاخص رشد انسانی بایددر جامعه محترم باشد !؟همچنان چه برای اسکناس هم می شود چنین پیگردی انجام  داد و یک فرد در کشور ، نمی تواند اسکناس آن کشور را پاره و یا آتش بزند ، هرچند خودش برای آن زحمت کشیده باشد ولی چون یک بار حقوقی روی اسکناس هست ، قابل پیگرد می باشد!؟ شاید هم شهرداری لیاقت بخرج بدهد و شکوائیه ای تنظیم نماید ...

ولی این که نظر بدهیم که چون ما فلان روش را دوست داریم و فلان نگاه را داریم ، نسل های بعدی هم همانطور باشند ، به همان اندازه غلط است و شاید این دانش آموزان با این کار به عقاید نسل های قبل از خود اعتراض کرده اند !! ما خودمان با احترام فراوان ، کتاب هایمان را به سبزی فروش و بقالی سر کوچه می دادیم تا بعنوان کاغذ باطله استفاده بکند ... برخی ها هم کتا بها را اتو کرده ، به یادگار ، نگهداشته اند و مطمئنا خیلی از این افراد آدمهای موفقی نبوده اند ، چون کسی که تشخیص درستی از روزمره ندارد ، نمی تواند برای آینده اش آدم موفقی باشد !؟ 

من بشخصه اگر صاحب قدرت مدیریتی کلان شهری بودم ( استاندار یا فرماندار ) و یا متولی یکی ازا وزارتخانه های مرتبط با کتاب و نظافت و ... ( آموزش و پرورش و شهرداری و ... ) حتما برخورد شدیدی با این اقدام می کردم و تنبیه موثر و درس خوبی به این دانش آموزان می دادم ولی چون نیستم (!) براحتی از کنار آن می گذرم و یک درسی برای خودم می گیرم که برای کودک خودم در این زمینه ، کمی شفاف سازی بکنم !؟ و انتظاردارم حداقل در فرمانداری یا استانداری ، کسی برای حفظ شخصیت اجتماعی ، شهر و نظافت و کتاب و آموزش و اخلاق شهروندی ، اقدامی بکند ...

===

یک نفر در یک کشور خیلی مرفه و پیشرفته ، با هماهنگی پلیس (!) ، روی صحنه می رود و مقابل دوربین و چشم صدها خبرنگار ، کتاب مقدس مسلمانان را پاره کرده و آتش می زد !؟ و این اتفاق یکی از نشانه های آزادی بیان تلقی می گردد ، کتابی که درسی و یکبار مصرف نیست و مورد توجه و احترام دو میلیارد انسان در سراسر جهان می باشد !؟ و باندازه این کتا بهای درسی غالبا غیرمفید ، مورد توجه رسانه ای قرار نمی گیرد ( رسانه ی مردمی از نوع خودخبرنگار داخلی! )  ... ادب و تربیت نسل جدید یهوئی شکل نمی گیرد بلکه آنچه می بینند را جدی تر می گیرند تا آنچه که می شنوند !!

===

بنظر شخص من کتاب درسی ، بغیر از اینکه در برخی صفحات ، آیه و کلام دینی دارد ! ارزش مادی و معنوی خاصی ندارد !؟ و ورق پاره ای سیاسی ، بیشتر نیست ... مخصوصا در این دوره و زمانه که کتاب دولتی را گران به بچه ها می فروشند (!) و چند برابر آن کتاب آموزشی دیگر در مدارس پخش می کنند و خود مدارس اغلب با کتاب های درسی کار نمی کنند !!! ما هم در زمان نوجوانی و زمان مدرسه ، موقع فوتبال بازی کردن ، اغلب از کتاب ها برای درست کردن گل استفاده می کردیم و البته اگر کسی اعتراضی می کرد ، حتی یک رهگذر ، آنقدر ادب داشتیم که سریعا جای کتا بها را با سنگ عوض می کردیم !؟ ولی همچنان اعتقاد داشتیم که اوراق معتبر و باارزشی نیستند !؟ کتابی که ارزشمند است ، کتابی است که در قفسه خانه و کتابخانه است و نگارنده اش و طرز فکرش محترم است ... کتاب درسی ، استراتژی یک دولت برای پیشبرداهداف سیاسی اش می باشد ؛ سال 56 ، میرزا کوچک خان یک یاغی جنگلی بود که می خواست گیلان را از ایران جدا و ضمیمه خاک روسیه بکند !؟ و سال 66 همان میرزا کوچک خان یک انقلابی بزرگ در گیلان بود که با استعمار انگلیس و رضاشاه می جنگید !؟ و سال 76 همان میرزا کوچک خان شد یک روحانی مسلمان و مبارز !؟ مطمئنا هر سه کتاب باید به موقع ؛ که همان انتهای سال تحصیلی است (!) باید سوزانیده و یا بازیافت بشوند ولی اگر کتابی به نام قیام جنگل در خانه داشتید بهتر است که مطالعه بکنید !!؟ اصولا کتابهای درسی را ، مدارس در پایان هر سال باید جمع کنند و محترمانه برای بازیافت بفرستند !؟

=== 

یک خاطره ؛

برادر من یک سال از من بزرگتر بود و ، یک کلاس بالاتر از من می خواند ... قانون هم بود که هر سال باید کتاب نو تحویل دانش آموزان بشود و نمی شداز کتاب سال قبل استفاده کرد ، یعنی آموزش مستمر با تغییرات مستمر !؟ کتاب های برادرم همیشه برای من می ماند و کتاب های خودم را اتو کرده ؛ که انگار لایشان باز نشده بود ! در کمدم داشتم و من همیشه کتاب نو ، بیرون می انداختم !؟ و چون اغلب اوقاتم به والیبال و فوتبال می گذشت ، با حداقل ترین بار ( کیف و کتاب ) به مدرسه می رفتم ... یادم هست که یک دبیر شیمی داشتیم که باندازه کافی از هم متنفر بودیم !؟ من درس هر جلسه را از کتاب سال قبل برادرم پاره می کردم و تاشده در جیبم می گذاشتم و سر کلاس باز می کردم ( همیشه ته کلاس می نشستم و بندرت معلمی تا آنجاها پیشروی می کرد ! ) بعد از اتمام درس ، و خروج معلم  ازکلاس ، وقتی همکلاسی هایم مشغول جمع کردن کتاب ها و ... بودند ، آن اوراق را مچاله کرده و به روش بسکتبالی به ظرف آشغال می انداختم و کتاب یکی از همکلاسی های همسایه را عصر می گرفتم و توی کتاب خودم در خانه، مرتب و تمیز یادداشت می نوشتم !؟ 

یکی از همکلاسی ها که اتفاقا بیشتر از بقیه او را می بینم ، بصورت ناخواسته ای نچسب بود !؟ و رفتارهای نامعقول داشت و روزی سطل آشغال را نشان معلم داده بود که فلانی در کلاس اینطور کتاب می آورد ... آن معلم منفور هم آن را الم شنگه ( شاید هم علم شنگه ! ) کرده کرده بود و رفته بود سراغ مدیر برای شکایت و ... ظهر موقع رفتن به خانه ، طبق معمول باید یک عرض ارادتی هم خدمت ناظم می کردیم تا بابت شلوغی ها چند تذکر بگیریم (!) و خبر دادند که فردا صبح حتما کتاب شیمی ام را بهمراه بیاورم و من از هیچ چیز خبر نداشتم ... فردا صبح کتابم را بهمراه برداشته و مستقیم رفتم به دفتر مدیر ، دفتر ناظم و مدیر را بیشتر از کلاس خودمان می رفتم !؟ ( همیشه یک احضاریه برایم موجود بود ! ) و کتاب را روی میز مدیر گذاشتم و او از بابت حرفهایی که شنیده بود خیلی عصبی و ناراحت بود و من که بیخبر بودم ، باآرامش خاصی ایستاده بودم ... دبیر شیمی هم پشت سر من وارد اتاق مدیر شد ... مدیر کتابم را پیش او ورق زد و به او نشان داد و هر دو کف کرده بودند و چیزی نمی گفتند ... مدیر که حالا رودست خورده بود به من گفت : " بقیه کتاب هایت را هم همینطور می نویسی ؟ " و من خیل یشق و رق جواب دادم : " نه ... چون از ایشان ( اشاره به دبیر شیمی ) متنفر هستم ، کتاب شیمی را اینطورمی نویسم که به هم برنخوریم ! " یکی دو تا توپ و تشر بابت حرفهایم شنیدم و راهی کلاس شدم و از قرار معلوم آقای مدیر دوبرابر آنچه به من گفته بود را نثار دبیر شیمی کرده بود و اوقاتش مزه ته خیار می داد !؟ روز بعد فهمیدم که بهانه ای به دستش افتاده و یک سیلی آبدار نثار بغل گوش همانه مکلاسی فضول کرده بود ... من تنها یک درس را با استفاده از تبصره پاس کردم و همان شیمی بود !؟ و البته یک بلایی سر آن دبیر آوردیم که صد رحمت به کتا بهای پاره شده در عکس منتشر شده در فضای مجازی !؟ در فضایی که ما درس می خواندیم ، معلم محترم نبود چه برسد به کتاب ! و بیخود دارند نسل جدید را انگشت نما می کنند !؟

این نظر را قبلا هم نوشته ام و حالا هم روی آن ثابت تشریف دارم ، همانطور که پدر شاه را معلم ها ( آموزش و پرورش غلط )درآوردند !؟ هر بدبختی که به جمهوری اسلامی می رسد هم از ناحیه همین معلم های خودفرهنگی پندار ( آموزش و پرورش غلط ) می باشد !؟ معلم باید محترم باشد ، نه بخاطر شغلش بلکه بخاطر ارزش شعورش و بواسطه ی شعور بالا و فرهنگی اش ، حقوق بالا بگیرد!؟ اینکه ما کیلویی معلم استخدام کنیم و بعد از دو سال انتظار داشته باشیم که حق و حقوق شان در حد اسکاندیناوی و اروپا باشد ، همان خودکشی دسته جمعی جامعه است !؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 14 خرداد 1404 ساعت 04:15

با درود
بچه های قدیم هم کتاب را ماره می کردند ولی به اینکه قصد آنها بی احترامی به کتاب باشد
بلکه اسباب ساخت بادبادک بود
بعد به به پشت بام می رفتیم و آنها را در جریان باد مساعد در هوا شناور می ساختیم
همیشه نوک انگشت های ما طرد به خاطر شریش بود

وقتی بادبادک ها ثابت در هوا چپ و راست می شد کار ما هم تمام می شد و در کوچه به همبازی هایمان با غرو نشان می دادیم این بادبادک ها ساخت ما است
فکر کنم اگه تمام کتاب ها را به صورت یک فلش در اختیار دانش آموز قرار بدهند دیگه نیاز به این همه هدر رفت سرمایه نباشد
داستان اون معلم شیمی هم خواندنی بود
شیمی درس مورد علاقه ی من بود

سلام
ما هم بادبادک می ساختیم ولی فوقش با بیست صفحه ... کتابها می رفتند در بقالی و عطاری تبدیل به قیف می شدند برای فروش وسایل ...
آمریکا که اینهمه جلوتر غز ماست ، به نتیجه رسیده که آموزش و پرورش پول و وقت را هدر می دهد ... همان مکتبخانه قدیم بهتر بود !! کتاب و مدرسه بهانه ای برای ایجاد اشتغال برای یک و نیم میلیون فلک زده است و تدارک اوقات فراغت برای بیست میلیون دلنش آموز و ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد