یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

چالش آب سرد !

 

جمعه صبح باتفاق خانواده دوستم ، ( آن یکی دادو )  ، رفتیم سرعین ... دو روز قبل در خانه به نورا خانیم گفته بودم که شاید جمعه برویم سرعین و ایشان همیشه شاید را تبدیل به باید می کند ! خلاصه اینکه چون دختر دوستم بدلیل داشتن کنکور در خانه مانده بود با یک ماشین رفتیم ...

 

هوا ابری و گاهی هم بارانی بود ولی روی هم رفته خوب بود ، طبق معمول یک عکس از تابلو راهنمایی انداختم تا دوستان دیگر بدانند که از شهر بیرون رفته ام و روزشان را با صدقه شروع بکنند !؟ صبحانه را در سراب خوردیم و ادامه مسیر دادیم و حوالی ساعت 9 در سرعین بودیم ، چون هنوز زود بود و در سرعین کاری جز رفتن به آبگرم و خوردن یک فقره آش دوغ کار خاصی ندشتیم ، پیشنهاد دادم که سری به پیست آلوارس بزنیم و ببینیم برف دارد یا نه !؟ امسال دراین قسمت سبلان بارش برف خیلی کم بود ، سالهای دورتر ، آمدن به سرعین در اردیبهشت نوعی ریسک بود ، ولی حالا ما آمده بودیم و داشتیم می رفتیم پای کوه تا ببینیم وضعیت پیست اسکی آلوارس چگونه است ، البته یک پیست دیگر هم در مجاورتش زده اند که هنوز راه نیافتاده است !؟ سرعین باندازه کافی مسافر دارد و حیف است که این مسافرها تنها برای آبگرم و آش دوغ و خرید بدلیجات وقت صرف بکنند ، برای همین قدم های خوبی برای سرگرم کردن مسافرها برای برنامه ریزی های چند روزه ترتیب داده اند !؟

 

پیست آلوارس و چشم انداز قله های هرم 1،2،3 و کسری

 

چشم انداز قله سبلان از آینه بغل ، هر پیچی در جاده چشم انداز خودش را دارد !

 

تا خود پیست رفتیم و اثری از برف نبود ، البته هوا هنوز سرد بود و یک ماه تا کوچ عشایر به این منطقه مانده بود ... کمی قدم زدیم و بعد بطرف سرعین برگشتیم ، فاصله زیاد نیست و نهایتا نیم ساعت راه است ! در مسیر بازگشت چشم من به تابلوی پل طبقاتی ورگه سرای افتاد و در مورد روستای ورگه سرای و اینکه در زمان های قدیم ، هیئت کوهنوردی اردبیل ، صعودهای سراسری به سبلان را از این روستا هم انجام می داد منبر گذاشتم ... دوستم پرسید که آیا پل را ساخته اند و جواب من مثبت بود و دوباره دور زده و وارد جاده روستایی ورگه سرای شدیم ... چون ماشین دوست من پلاک تهران دارد ، برای سفر به اردبیل از آن استفاده می کنیم و اردبیلی ها ارادت خاصی به ماشین با پلاک تهران دارند و بصورت ژنتیکی جلوی ماشین می دوند ، شاید هم چون عقده پایتخت شدن دارند این کار را می کنند !؟ یک اردبیلی گفته بود اگر اردبیل پایتخت بشود من هم می شوم بچه تجریش !! خلاصه اینکه رفتیم و به پل رسیدیم ف پل ساده و زیبا و جذابی ست و به درد یک تماشا و قدم زدن می خورد ، البته چیزی مثل پل طبیعت تهران است و استفاده ای بعنوان پل ندارد و فقط برای بالا رفتن و روی دره ی نسبتا خوفناک قدم زدن خوب است ... چند تایی هم از آنجا عکس گرفتیم که شاید متعاقبا در اینجا نصب بشود، البته بدلیل عزای عمومی ، شاید به فردا موکول شود !!

 

پل زیبای روستای ورگه سرای ، معلق میان زمین و آسمان و دره ای باندازه کافی مخوف !!

 

بعد از تماشای پل که در نوع خود جالب بود بطرف سرعین رفتیم ولی وارد شهر نشدیم و به پیشنهاد دوستم ( آن دیگر دادو ) بطرف اردبیل و گردنه حیران رفتیم تا نهار را آنجا بخوریم و برگردیم ، تخصص ما در اجرای برنامه های فول کمپلکس می باشد و مثل نان های صنعتی ، یک دقیقه هم دورریز ندارد !؟ جاده خلوت بود ولی چهار تا راننده از نوع اردبیلی می توانند در یک اتوبان چهاربانده ، ترافیک مرده درست بکنند ؟ امروزه وضع مالی شان خوب است و شاسی بلند سوار می شوند ولی چون قبلا یا راننده نیسان ابی بودند و یا بعنوان مسافر در پشت نیسان ابی به این طرف و آن طرف می رفتند ، فرهنگ نیسان آبی را همچنان حفظ کرده اند !؟ یعنی جاده اگر خلوت بودهباشد باز یک تایر را باید در شانه خاکی بیاندازند و اگر جاده کمی شلوغ باشد که دقیقا در محل رسیدن به تونل اینگونه می باشد ، دو ردیفه از شانه خاکی می روند و چقدر هم کیف می کنند !؟ و دیگر اینکه توی تونل بصورت دسته جمعی بوق می زنند ، انگار شب حنابندان خاله شان می باشد و اصلا نمی فهمند که توی تونل بوق نیم زنند و اگر فردا شنیدید که تونل ریزش کرده ، مطمئن باشیدکه کار خودشان می باشد و هشتک #تسلیت_مسافران بزنید  و اردبیل را از این هشتک معاف کنید !؟ بااین حال آدم های باحال هم بین شان پیدا می شود ولی باید با چراغ بگردید ؛ البته وسط روز !!؟ دو دور که گردنه حیران راپائین آمدیم ، در یک تپه سرسبز ، بساط اجاق را برپا کردیم و من شدم مسئول منقل ... قبلا این پست برای یکی از دوستان بود که چند سالی است به اسپانیا رفته و آنجا رستوران زده است و دراین زمانه مگر می شود برای دوستی ، جایگزین پیدا کرد ... وزیر نیست که یکی استیضاح نشده ، دو نفر بدتر از قبلی ،  با شرط و شروط اعلام آمادگی کنند و از قحط الرجالی بله هم بشنوند !!؟ همان یکساعتی که ناهار می خوردیم ، همچنان درگیر فرهنگ والای اردبیلی ها بودیم ... مردی با نامزدش بگوییم بهتر است ، آمده بود و بساط انداخته بود و قلیان درست کرده بود و داده بود دختره می کشید و خودش هم یک بطری کنارش گذاشته بود و مثلا هر از گاهی کمی بالا می داد ... همین ها هستند که از سر بدمستی و سرمستی ، به جای ترمز گاز می دهند و از هیچی فاجعه می سازند !؟

 

و داشتن کمی فراغت برای اینکه آنگونه که دوست داری از زمین و آسمان لذت ببری !

 

بعد از ناهار دوباره بطرف سرعین راه افتادیم و رفتیم سر قرار اصلی و یک ساعتی توی آبگرم بودم  ... من در هر مرحله استوری می گذاشتم و دوستان در خانه مانده تماس می گرفتند که شما کجا رفته اید !؟ مگر قرار نبود به سرعین بروید ، در گردنه حیران چه می کنید؟ و من می گفتم که آنجا هم خواهیم رفت ...

و امممما چالش آب سرد ، من حدود بیست دقیقه ای توی استخر آبگرم بودم ( دما بین 40 - 42 ) و دوستم هم آمد پیش من و دیدم که کارت بانکی هم توی جیب دارد و گفتم برای چه آورده ای به داخل استخر و انگار عقبگردی رخ داده و به جای اینکه هزینه بوفه را روی شماره بنویسند و موقع رفتن حساب بکنند ، قرار شده بود که حساب بوفه همانجا داده شود ... و البته ما چیزی لازم نداشتیم و جهت احتیاط آورده بود ! این کرا باعث شده بود تا نسبت به نگهداری آن حساس بشود و دایم آن راچک می کرد که توی آب نیفتد ! کمی بعد من رفتم به جکوزی و آنجا هم دما را بین 40 - 42 نوشته بود ولی بدلیل داغ بودن آب نتوانستم توی آب بمانم و البته دیگران هم ؛ یک نفر از من پرسید :" جریان چیه ، اینجااستخر معمولی نیست که آبگرم اش از دیگ تامین بشود و طرف یادش برود و داغ بشود !؟ " و جواب من دندان شکن بودو گفتم : " در اینجا هیچ چیزی معمولی نیست ! " بعد از آن به قصد نزدیک شدن به در خروج به طرف سوناهای خشک و بخار رفتم ، سر راه دوستم هوس کرد که توی استخر آب سرد بیفتد ؛ آخرین خاطره من اصلا خوب نبود و از آن موقع این شوک را امتحان نمی کنم !؟ او در آب سرد افتاد و من رفتم به سونای خشک تا بیاید ... کم مانده بود بقره را ختم کنم و خبری از او نشد و بیرون آمدم و دیدم که هنوز توی آب سرد است و جریان را پرسیدم و گفت :" کارت توی آب افتاده است ! " و داشت با پایش کف آنجا را بخاطر کارت جستجو می کرد و بالاخره پیدا کرد و حالا نوبت چالش برداشتن کارت بانکی از کف حوضچه بود ، یکی دو حرکت زد ولی ناموفق بود ، من هم که نیم توانستم وارد آب بشوم ، سه فقره جوان سر رسیدند و پریدند توی آب و دوستم به یکی از آنها گفت که کارت را از کف حوضچه بردارد و به او بدهد و او با کله رفت زیرآب و کارت را بیرون آورد ... دوستم حدود ده دقیقه در توی آب سرد مانده بود !؟

بیرون هوا ابری تر شده بود و یک ابر سیاه خیلی خشن بالای سر سبلان بود داشت پائین می آمد و ما درنوبت آش نشسته بودیم و با پیرمردی که اهل شهرستان نیر بود ، خوش و بش می کردیم ... به جز خود اردبیلی ها ،بقیه شهرستان های استان اردبیل با تبریزی ها خوب هستند و شاید همین امر اردبیلی ها را جری تر می کند !؟ طرف گیر داده بود که برویم نیر و در خانه من مهمان بمانید و فردا بروید ، تعارف توخالی هم نبود و واقعا مهمان دوست هستند ... البته اردبیلی ها شاید این تعارف را در حق پلاک های تهرانی بکنند !؟ آش را هم خوردیم و تکلیف مان تمام شد و از سرعین فارغ شدیم و راهی تبریز شدیم 

 

آش دوغ هم مراتب و درجاتی دارد و این یکی که کنار پیاده رو پیدا کرده ایم واقعا بهترین است ، در مغازه ها آنقدر آش ار می جوشانند که بیشتر آش کشک می شود تا آش دوغ !!

 

جاده همچنان خلوت بود و این باعث نمی شد که دوستم آرام براند ... وقتی عصبی می شد زورش به دنده و کلاچ و ترمز می رسید و حالا چرا عصبی شده بود ، بماند !! من اصولا وقتی از زیر تابلوی حوزه استحفاظی اردبیل وارد بشوم ، یک اسکناس در می آورم و بعنوان صدقه کم می کنم و موقع بازگشت ، وقتی از زیر این تابلو رد شده و استان اردبیل را ترک می کنم ، می گویم : " خدا را شکر که در غربت نمردم !! یعنی غربت برای من خاک اردبیل است و بس !؟ ( شدن حساسیت در اندازه بستری کردن می باشد ! ) " در بستان آباد هم یک ساندویچ برای شام خوردیم ، خبر پیروزی تراکتور در مقابل فولاد رسیده بود و مردم در بستان آباد با پرچم تراکتور حرکت می کردند ... ساعت 11 شب به خانه رسیدیم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404 ساعت 11:10

با درود
تصاویر ذهنی و نمایشی را خوب منتقل کردید
من هم لذت بردم
فاصله ی تبریز تا سرعین نباید کم باشد
اما ما شاالله شما اهل سفر هستید
پدر داماد من هم اردبیلی ها را آدمهای خوبی نمی دانست
او هم تبریزی بود

سلام
آدم وقتی بداند که راه رشدش بسته شده است ، ترقی را در خیانت جستجو می کند ؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد