یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نورا دِ اکسپلورر !

 

ددر امروزمان با نام نورای گردشگر مزین شده بود ... به چند نفر پیام دادیم ولی آنها یا کار داشتند و یا توصیه های هواشناسی را خیلی جدی گرفته بودند ... توصیه های هواشناسی خوب هستند ولی برای برنامه های فنی و خاص و الا این توصیه ها چند استان را یکجا شامل می شوند و برای کارهای روزمره خوب نیستند !؟

 

شب موقع خوردن شام ، دو برنامه پیش رو داشتیم ... برادربانو ( آقئین ) بهمراه دوستش و چندآشنای دیگر رفته بودند برای شب مانی در کوه کمتال ( در کرانه رود ارس - دقیقا قله ی مشرف به گمرک و دروازه کشور ارمنستان !) و  جمعه صعود می کردند و یک برنامه ما این بود که صبح زود برویم آنجا و بهمراه آنها باشیم و یا در قله آنها را بگیریم ( قبلا سابقه ی چنین کارهایی را داشتم ! ) ولی در این سن و سال بیشتر یک بلوف بزرگ بود ، حالا وقتی سه ساعت توی ماشین می نشینم ، نصف بدنم رگ به رگ می شود !!؟ و برنامه دوم این بود که برویم یک دوری در کلیبر بزنیم ، خبر آمده بود که برف نشسته و منظره بهاری را زیباتر کرده است !؟ برف بهاری برخلاف جاهایی که باغ و باغداری دارند در مناطقی که کشت دیم دارند ، کمی بهتر از خوب است ...

صبح راه افتادیم و البته نوراخانیم هی دعوت به عجله می کرد که برنامه گردشگری اش دیر نشود ومی رفت تا طبیعت گردی را کمی مستقل مزمزه بکند !؟ درست است که مثلا برنامه داشتیم که کجا برویم ولی من طبق عادت جوانی هایم ، سر هر دوراهی می پرسیدم که فلان هم می توانیم برویم هاا !؟

توی مسیر در نزدیکی های تبریز ، فقط نوک کوهها کمی سفیدپوش بودند و کم کم مقدار برف روی کوههای و اطراف جاده و در دشت ها زیادتر شد و حوالی کلیبر چهره طبیعت بیشتر زمشتانی بود تا بهاری ولی آن سبزی زیر برف نشان می داد که برف مهمان یکی دو روزه است !؟ مناظر بسیارزیبا و دلچسب بودند ، برخی چشم اندازها بیش ازاندازه چشم نواز هستندولی با دوربین معمولی و دوربین موبایل نمی شود آنها را به تصویر کشید و دوربین های حرفه ای و فوق حرفه ای طلب می کند ... خدا را شکر که چشمان انسان باندازه کافی حرفه ای تشریف دارد !

بقیه را با تصاویر جلو می روم ...

 

 منظره بهار زمستانی در دره ی منتهی به قلعه بابک


 و بعضی جاها ، مخصوصا دور از آفتاب چهره زمین زمستانی تر بود !


 چشم انداز همیشه زیبای قلعه بابک ، با ویوی ابدی !


 نوراخانیم در حال بررسی گلهای ریز بهاری ...


 و من مشغول با سایه ی خودم !

چه هاست در سر این قطره محال اندیش

 درختی بسیار کهنسال ... زخمی از باد و باران و از مردمان بیشتر!


 و تک درخت باندازه کافی مشهور معاصر ما ...


این هاپو خان در دقیقه نود آمد و استخوان های بال مرغ را مثل چیپس خورد و هم ما راضی بودیم و هم او کامیاب !

 

گل کوچکی که نوراخانیم برایم آورد و من بیاد دوستی افتادم که گلهای ریز را توی کیفش می گذاشت و برایش فرستادم ...

 

 زیر هر درختی ، دهها شاخه و نهال تازه رسته وجودداشت ، از میوه های خودش ... طبیعت در سرسبزی خودش کم نمی گذارد ، فرسایش و تخریب انسانی بسیار بالاست !

دانه فندق در زیر درخت فندق ، مانده از سال گذشته ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سلام شنبه 30 فروردین 1404 ساعت 15:54

با درود
ما دیروز جمعه کرج بودیم
موقع برگشت ترافیک همیشه جاوید کرج دمار از روزگار آدم در می آورد
خسته و کوفته و عصبی برگشتیم نماز را که خوندم دیدم بهترین کار خوابیدن است
دیگه جون آنچنانی برایمان نمانده
موقع برگشت چند جوان خطاب به من
حاجی خیلی باحالیی عشق منی
دوست دارم
عکس العمل من لبخند
همسرم گفت دارند مسخره می کنند
گفتم بگذار بکنند اگه دلشون به این خوش میشه

سلام
ترافیک و شلوغی اطراف تهران اعصاب را داغون و حوصله را افزون می کند ، جواب جوانان لبخند است چه دانا و چه نادان !

اسحقی یکشنبه 31 فروردین 1404 ساعت 10:45

سلام
چه عکس های زیبایی... همیشه به گردش و سفر

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد