چند وقت پیش یک جایی بودم ، خودکار و کاغذ دادند تا یک نامه به اداره ای بنویسم ... کمی به کاغذ و خودکار خیره ماندم و بعد نوشتم !
کسی که برایش نامه می نوشتم با خنده گفت :« وقتی ایستادی و به کاغذ زل زدی ، فکر کردم می خواهی ننویسی ( منظورش بلد نبودنم بود !) »
گفتم :« راست اش را بخواهی خیلی وقت است که نمی نویسم و داشتم فکر می کردم خطم چگونه شده است !؟ »
چند روز قبلتر در فروشگاه بودیم و در قسمت لوازم التحریر با حسرت به خودکارها و دفترها نگاه می کردم ... چند تا دفتر هم برداشتم و ورق زدم !؟ ولی دفتر نفیسی هم نیافتم و همه اش سیمی بودند !؟ ولی باید هر از گاهی بنویسم ... هویجوری ...
چند وقت پیش در مغازه دوستم ، یک برگ کاغذ باطله بزرگ روی میز بود ، یک عالمه امضا زدم ، آنهم با خودکار و ماژیک و ... یادش بخیر یک زمانی از Xs تا 2XL امضا می زدم و مو نمی زدند ، البته حساس هم نبودم !؟ ولی حالا چهار تا امضا می زنم سه تاش باهم نمی خواند !؟
امروز دفتر یکی رفته بودم سفارشش را بدهم ، گفت :« اگر لازمت می شود ، پول نقد بدهم !؟ » گفتم :« فرقی نمی کند !؟ ( ناشکری هست که آدم به پول نه بگوید !؟ )» البته فکر کردم ۵۰ و ۱۰۰ می دهد ... یک بسته ده هزاری روی میز گذاشت و گفت :« اگر امکان دارد بشمارید ، چون از این و آن می گیریم و مطمئن نیستم ! » گفتم :« ولی من حالا بیشتر از پنجاه را نمی توانم بشمارم و خسته می شوم ... می برم در خانه ، نوراخانیم می شمارد و کم و زیادش را می گویم !؟» یادم رفته آخرین بار کی پول شمرده بودم ...