یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سقز ...

 

امروز باتفاق خانواده برادر بزرگم آمدیم سقز برای خرید چند قلم از بزرگان جهیزیه برادرزاده ، در عصری زندگی می کنیم که قاچاقچی اعتبار بیشتری از نمایندگی رسمی کارخانه را دارد !؟ علی برکت الله ...

 

 

سی و پنج سال پیش ، من خدمت سربازی ام را در سقز بودم ... در چند سال گذشته هم یکبار به قصد رفتن به بانه ، بصورت عبوری از سقز رد شده بودم ... 

این سقز با آن سقز ، اگر سی و پنج برابر فرق نداشته باشد ، حتما سه و نیم برابر فرق کرده است ... زیبایی و سادگی اش را که ندارد که باید هم در سایه اینهمه پیشرفت غیراصولی و مدیریت غلط از دست می داد !؟ حالا جای فقر را بدبختی گرفته است !؟

این مشکل را ما در تبریز هم داریم و شاید همه شهرها گرفتارش هستند ، مهاجرت های عجولانه و کنترل نشده  و گاه کوچاندن افراد و اسکان آنها که با تفکرات غلط بالادستی صورت می گیرد (!؟) در کوتاه مدت ، چهره و در درازمدت ، شاخص ها و اعتبار یک شهر و منطقه را به هم می ریزد ...

بعد از ده روز بالاخره خورشید را در سقز دیدیم ، تمام طول مسیر ، مخلوطی از مه و دود و دم بود و در بازگشت هم همچنین ... 



 

پل معروف و گلوگاه شهر سقز ؛ سه راهی سقز - بانه - سنندج ، کمی بالاتر ساختمان معروفترِ دخانیات سقز

بعدها داستانکی نوشتم در مورد این پل ؛ " این سو و آن سوی پل "

البته حالا کمربندی های مختلفی برای دور زدن شهر زده اند !


دقیقا روی خاطره های من ، این بیمارستان را ساخته اند !


با یک نفر کمی حرف زدم وچند آدرس و اسم پرسیدم، البته عجله نکردم و کسی را یافتم که قیافه اش سقزی باشد ، چیزی که در کردستان زیاد است ، کُرد است !؟ اول خودش را چک کردم تا ببینم چقدر سقز را می شناسد و بعد سوال پرسیدم و البته هر سه سوالم را جواب داد ... یکی در مورد یک غذاخوری بنام غلامی ... غلامی در سقز مانند نایب بود در تهران !؟ بعد از فوت پدر ، فرزندان راه دیگری را انتخاب کرده اند و صدالبته پر پول تر !؟ دومی یک آژانس تلفنی بود ، 7000 یا 7007 ... آن را هم شناخت واسمی که گفتم را هم !؟ ولی نمی دانم چرا مردم به این زودی اسم میدان عقاب را فراموش کرده و به راحتی است میدان جمهوری را قبول کرده اند !؟ خاصیت حاکمیت درهمین هاست ؛ با حوصله و با آرامش تا ته اندیشه ها فرو می رود و کارش را می کند !؟

به یکی از هم دوره ای ها ، چند تا عکس فرستادم و برایم نوشت :" در سفری که به سقز داشتم ، سقز را پیدا نکردم ! " چه درد مشترکی !؟

 

اینهم تصویری عبوری ، از ماه و بوکان !

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام پنج‌شنبه 27 دی 1403 ساعت 11:01

با درود
چه سفر طولانی بعد ده روز بالاخره خورشید پیدایش شد
سقز در مسیر ارومیه به کرمانشاه قرار دارد
من عبوری ازش گذشته ام
قبل انقلاب مشمول از قصرشیرین به عجبشیر بردم
اوایل انقلاب هم که پادگانها غارت شد برای خرید یک کلت
راهی کردستان شدم ولی دقیق یادم نیست میاندوآب یا مهاباد و یا سقز
البته چون گران بود منصرف شدم
ملت کرد همیشه مظلوم بوده اند و متاسفانه توسری خور دولت ها بوده اند

سلام
سقز را دوست دارم ، چون لخت و برهنه اش را دیده ام و فریب پیرایه هایش را نمی خورم ... دیروز یکی به من گفت : خیلی نگاه مهربان و گرمی داری !؟ گفتم : وقتی در کنار محبوبت هم بداخلاق باشی ، همان بهتر که نباشی !؟
من روزگار خاصی در سقز تجربه کرده ام ... سک نشانه اش این که یکی گفت : " حیف که نود درصد حاطراتت را کسی باور نخواهد کرد ! "
کردهای جمعیتی ، بدون هسته هستند ... نه اینکه ازاول هسته نداشته باشند چون آن وقت جمعیت و نژاد نمی شدند ... کارت های بزرگ شان را زودبازی کرده اند و حالا دست خالی مانده اند !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد