بیماری که خر خورده !

اگر سن تان به حوالی سالهای 60 قد بدهد ، یک سریال گونه ای بود بنام " مَثَل آباد " با هنرمندی کسانی که هنوز نه نامی داشتند و نه نشانی و کم کم داشتند جوانه می زدند تا کسی بشوند (!؟) البته بعدها خیلی از آنها برای خود نامی ماندگار شدند ولی هیچوقت سلبریتی نشدند (!) اکبر عبدی ، حمید جبلی و ...

در مثل آباد ، برای هر مثلی که رایج است یک نمایشی ساخته می شد تا هضمش کمی راحتتر بشود !! و تقریبا همه طرفدارش بودند و صد البته برنامه ی دیگری هم نبود که اگر کسی طرفدار نبود برود آن راببیند !؟ یکی از این برنامه ها عنوانش این بود " بیماری که خر خورده ! "  و از این قرار بود که حکیمی فرزند خُل اش را بهمراه خود می برد تا در کار طبابت کمکش باشد و کم کم پیر شده بود و وقت مرگش رسیده بود و باید پسرش را جای خودش می گذاشت و برای همین داشت فوت و فن های پزشکی را به فرزندش یاد می داد و گفت : " هر وقت بر سر بالین بیماری رفتی و ندانستی دردش چیست ، اطرافش را نگاه کن و ببین خوردنی چه چیزی پیدا می کنی و بگو بیمار ناپرهیزی کرده و از آن خورده است و توپ را بیانداز به میدان مریض و خانواده اش !! " بعد از مرگ حکیم ، روزی سراغ پسر آمدند و او را نزد بیماری بردند ، بنده خدا از همان ابتدای ورود به حیاط خانه و داخل خانه دنبال چیزی می گشت تا ببیند می تواند ناپرهبزی را گردن آن بیاندازد ولی چیزی نیافت !؟ کنار در یک پالان خر بود ، لامپ مغزش روشن شد و گفت : " بیمار ناپرهیزی کرده است و خر خورده است !! " و همه ی اهل خانه شروع کردند به خندیدن !!؟

مثل کشورداری امروز ما همین گونه شده است ... تمام بهانه ها و دروغ ها گفته شده است و برای رئیس جمهور جدید چیزی نمانده است و برای همین وقتی آمار ناترازی ها را می بیند ؛ از آن جائیکه یک طبیب و فوق تخصص و باسوادترین رئیس جمهور دنیاست (!؟) و چهل سال حضور در عرصه سیاست و مدیریت را هم در کارنامه دارد ... اعلام فرموده اند که بیمار خر خورده است !!  "

برنامه قطعی برق ها به قدری مرتب است که آدم احساس گناه می کند نسبت به آن همه سالی که کشور ناترازی نداشت !؟ یک زمانی همه ی درهای کشور به انفجار جمعیت دهه شصتی ها گره می خورد و همه به فکر مدرسه و کار و ازدواج آنها بودند !؟ حالا چه اتفاق افتاده که این ناترازی ها رخ نموده اند معلوم نیست !؟ خدا را شکر برق و گاز و آب از طریق کنتور وارد خانه ها می شوند !؟

روحش شاد ، مرحوم دایی سوئد نشین ، تعریف می کرد که برق در سوئد خیلی گران هست و برای همین همه ی خانه ها یک باطری بزرگ در خانه دارند که دقیقا در ورودی و کنار کنتور برق هست !؟ چون از ساعت 12 شب تا 6 صبح ،  برق مجانی است ( به دلیل اینکه برق را نمی شود به جز در باطری ذخیره کرد و اگر در شهر مصرف نباشد ، برق خودبخود هدر می رود !؟ ) برای همین همه ی خانه ها موقع 12 شب ، برق شهری را به باطری وصل می کنند و تنها یکی دو مورد مثل یخچال و ... در برق می ماند و ساعت 6 صبح برق شهری را جدا کرده و برق باطری را به سیمکشی داخل خانه وصل می کنند و تمام روز از آن استفاده می کنند و تقریبا به این کار یک عادت عمومی وجود دارد و جزو فرهنگ مردم شده است !؟ و مردم از باطری استفاده می کنند نه از برق شهری ... و تازه اینکه زیر سدها یک حوضچه مانندی وجود دارد که وقتی مصرف برق در شهر کم می شود ، برق به پمپ ها وصل می شود و آب خروجی سد را دوباره به پشت سد برمی گردانند تا کمترین صدمه را به محیط زیست زده باشند !!؟

حالا چرا در ایران این اتفاق نمی افتد !؟ چون ما نفت داریم و باید تماما آن را بسوزانیم ... هم راحتتر است و هم منافع زیادی برای برخی دارد !؟ طبق قانون نانوشته وزارت نفت ، سی درصد عواید نفت باید صرف مجموعه نفت بشود و برای همین کارگر جوشکار در شرکت نفت تا 80 میلیون حقوق می گیرد و فوق لیسانس مکانیک در وزارت صنایع سی میلیون !؟ حالا حساب کنید بقیه حضرات چقدر از این نفت درآمد دارند ، نفت ملی نشده است !؟ ارث پدری عده ای خاص شده است !!؟ همه ی مردم بچه هایشان را می فرستند تا پزشکی بخوانند و آن وقت پزشک زاده که فرزند آقای رئیس جمهور باشد ، در کار نفت می باشند ... عجب بدبوی پرخاصیتی  !؟

فکر کنید ما اگر باطری در خانه ها داشته باشیم و مصارف خانگی را اینگونه مدیریت بکنیم ، چقدر انرژی برای فروش روی دست مان می ماند ، حداقل برای منافع دولت هم که شده باید به هر خانه ای یک باطری رایگان بدهند ... آیا دانش بنیان تر از اینهم داریم !؟