نیسان باز ...

آدم تا با یکی از این افراد که پسوند باز در ادامه علاقه شان هست ، همنشینی نکند (!؟) در قضاوت اول به‌ تیپ شخصیتی شان شک می کند ؛ مثلا کفتر باز ، ماشین باز ، انگشتر باز و ...

 

ولی وقتی با یکی ، هر چند کوتاه ، همنشینی بکند !؟ می بیند که از خیلی از افراد ظاهرا متشخص جامعه که درون بمراتب سیاه تری دارند ، بمراتب بهتر هستند !؟

امروز در مترو توفیق همنشینی با یک نیسان باز قهار را داشتم !؟ گوشی را باز کرده بود و در اینستا ، صفحات تخصصی نیسان سواران را پیگیری می کرد ، گاهی هم برای شنیدن ترانه ای زیرخاکی (!) توقفی کوتاهی  در یک صفحه می کرد ... گاه صفحه را بزرگ می کرد تا نوشته پشت نیسانی را بخواند ... گاه بطرز خاصی با شیفتگی تمام تزئینات نیسانی را تماشا می کرد و به من هم نشان می داد ، منهم با سر تایید می کردم ...

موقعی که پیاده شد ، یک پیرمرد با لباس شسته رفته ، بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن پشت سر آن جوان و چند عبارت ناجور هم بکار برد که به لباس اتو کرده اش نمی آمد (!؟) در این میان مرا هم بی نصیب نگذاشت که چندبار با سر حرفهای آن جوان را تایید کرده بودم ... با تبسم نگاهی به پیرمرد کردم ، انگار قضا و قدر او را به بیرون از جاده عافیت هدایت می کرد (!؟) ، اصلا ول کن نبود و اینکه جوان امروزی دنبال این کارهاست و ... یک ریز و زیر لب حرف می زد !؟ 

گفتم :« حالا خوب است که اکثر این علاقه مندی ها در قدیم ، بمراتب بیشتر بود ، حالا یک صدم آن کفتربازها و خروس بازها و ... وجود ندارند !؟ شما که جوان قدیمی بودید چند تا شاهکار داشتید !؟ چند تا عنصر به جدول مندلیف اضافه کرده بودید !؟ حداقل توی این لباس که هستید ، ساکت بنشینید تا مردم فکر کنند کمی متشخص تشریف دارید !! هر چند قیافه و سن تان نشان می دهد که توی این لباس هم راحت نیستید ... »