در فرهنگ عمومی ما ، به حفظ ظاهر سفارش زیادتری شده است تا حفظ باطن و اینگونه یاد داده شده ایم و یاد گرفته ایم که بنا به مصالحی می توان پا روی باطن گذاشت و حفظ ظاهر کرد !؟ حالا کی و کجا و چه مقدار و ... اینها همان اشکالات موجود در فرهنگ و احکام دینی ما هستند !؟
جناب خیام هم اشاره ای به این موضوع دارد و خیلی پوشیده به سمع و نظر ما رسانده است که این مورد ما دوران پهلوی و قاجار و ... نبوده و ریشه ای تر از این نگاه سطحی ما می باشد ؛
می گرچه حرام است ولی تا که خورد
وانگاه چه اندازه ، دگر با که خورد
هرگاه که این چهار شرط آید جمع
گر می نخورد مردم دانا ، که خورد
مثلا دروغ گفتن یک آفت اجتماعی و شرعی است ؛ چون این روزها مردم نسبت به کلمه شرعی حساسیت نشان می دهند (!؟) بهتر است همان قسمت اجتماعی اش را محکم تر بچسبند !؟ نه اینکه موقع پاک کردن کلمه شرعی ، آفت را هم پاک بکنند و مثل امروز روز ، بشود یک فضیلت و یکی از شروط اصلی زرنگی که راه رسیدن به موفقیت را کوتاهتر می کند !؟ ما در حوزه دینداری ، در یک جاهایی اشکالاتی داریم که قابل ترمیم هستند ولی چون منافع برخی به خطر می افتد ، کسی از حضرات بالادستی به آنها حساسیت نشان نمی دهد ...
شما اگر در رباعی بالا به جای کلمه منحوس و غیرشرعی " می " ، کلمه منحوس تر و غیرشرعی تر " دروغ " را جایگزین بکنید ، می بینید که دروغ گفتن هم تا حدی و در جاهایی ( مخصوصا در مسایل تربیتی ) جائز شمرده شده است که این جواز تربیتی بلافاصله در ده سال بعد اثر منفی خودش را بروز داده و به همان اندازه از ارزش و جایگاه والدین و معلمین و مربیان کم می کند !! ( البته من بشخصه با هر صورتی از دروغ گفتن مخالف هستم ؛ حتی اگر صورت و کلاه شرعی اش باشد که توریه می گویند !! و یک انسان دیندار و مومن و با حواس جمع (!) راهی را انتخاب نمی کند و کاری را انتخاب نمی کند که توریه بشود اصلی ترین راه رسیدن به نان شب اش !! ) دروغ گفتن و شروط آن اگر در جامعه محقق بشود ، همه می توانند زرنگ باشند و یک شبه راه صدساله بروند !؟ ولی انگار این شروط فقط برای یک عده شیاد و نان به نرخ روز خور محقق می شود ...
در یک قسمتی از بازار کفش ، یک ساختمان مخروبه و حیاط خیلی بزرگ وجود دارد که این روزها از ضلع مشرف به کوچه ی این حیاط ، حدود ده مغازه بزرگ و شیک درآورده اند، مغازه های دوبلکس و عریض و طویل و البته با رهن و اجاره های در خور توجه (!) تنها ورثه این املاک و مغازه ها و ... یک فرد با قیافه ی خیلی معمولی و اتفاقا بسیار خوب می باشد که من حدود سی سال است با او سلام و علیک و کمی هم سر شوخی دارم و اتفاقا آدم نکنه سنج و دقیقی تشریف دارد (!) و شاید یکی دو سال است که فهمیده ام که این ملک متعلق به او می باشد !؟ آنهم بعد از اینکه یکی ازدوستان یکی از مغازه هایش را اجاره کرد و یکی دوبار تعریف صاحب مغازه را می کرد و یکبار هم گفت : " در این بازار که من بیست سال است در هر بازی آن شرکت کرده ام ، فقط یک نفر است که می شود روی حرفش حساب کرد و آن یک نفر همین صاحب مغازه ما می باشد !؟ " ... که یکبار هم اتفاقی باهم یکجا بودیم و دوستم اشاره آمد که صاحب مغازه ایشان هستند !!؟ ( این را هم نوشتم تا یادآوری کنم که گاهی ما فکر می کنیم تا حد یقین به مسئله ای اشراف داریم و بعد از تلنگری می فهمیم که یک درصد هم نمی دانستیم و هر حکم و قضاوتی که کردیم وبال گردنمان شده است !؟ )
دیروز رفته بودم مغازه دوستم تا سری به او بزنم به رسم صله رحم (!) یکی دو مغازه به مغازه دوستم ، صاحب همین املاک ایستاده بود با ظاهری مثل همیشه معمولی ، چون قد کوتاهی هم دارد هم از دور و هم از نزدیک ، بیشتر شبیه کارگران می باشد !؟ ( این روزها همه ی آدمهای معمولی اینگونه هستند و برای همین است که مردم با قرض هم که شده شیک می کنند تا معمولی دیده نشوند ! ) خلاصه اینکه یک ماشین نه چندان لوکس (!) پیش پایش نگهداشت و خانمی نسبتا لوکس (!) پیاده شد و در حالیکه یک بچه در داخل ماشین نشسته بود ، با عجله بطرف یک مغازه رفت و به همین فرد گفت : " یک لحظه نگاهت به ماشین باشد ، من دو دقیقه ای برمی گردم ! " من بیشتر تعجب کردم تا خود آن فرد و او هم چیزی نگفت و خانم وارد مغازه شد ... وقتی داشتم از کنارش رد می شدم یواش و با تبسم گفتم : " اگر کار داری ، برو من می ایستم ! " سرش را بطرف من گرفت و گفت : " نه ... ملکه به من فرمودند !! " گفتم : " اگر دکمه های کت ات از طلا بودند ملکه غلط می کرد با فلکه اش که بفرمایند !! کمی حفظ ظاهر هم بدک نیست !؟ " گفت : " حق با شماست ولی پدر مرحومم وصیت کرده است که اگر تمام ظاهرتان را باد برد ، مواظب باشید باطن تان را نبرد !! از باطن خوب ظاهر درست می شود ولی از ظاهر خوب باطن درست نمی شود !! "
با خودم فکر کردم اگر یکی از این حضرات بالادستی ، باندازه این مرد دین را می فهمیدند ، کسی برای ریاست پیشقدم نمی شد !! مرحوم شریعتمداری ، اعتقاد داشت که اگر یک شاه کافر مملکت را بگرداند بهتر می شود به او تذکر داد و مواظب دین بود تا اینکه یکی با لباس دین به مردم ظلم بکند و حرفی هم نشود به او زد ... ری شهری ملعون به او انگ خیانت و ضد دین و ضد ولایت فقیه زد و همین مردم نادان 45 سال بعد از هر نماز به صدای بلند او را نفرین و سب کردند ... خوب و بد هر دو رفتنی هستند ولی تاریخ نشان داده است که نفرین و سب واقعی بالاخره نصیب چه کسانی خواهد شد !!؟
رفتیم بقیه را بقا باد
لابد برود هر آنک او زاد
چندین مدوید کاندر این خاک
شاگرد همان شدست کاستاد
گر بد بودیم بد ببردیم
ور نیک بدیم یادتان باد
تنها ماندن اگر نخواهی
از طاعت و خیر ساز اولاد
آن خانم از مغازه بیرون آمده بود و داشت نزدیک ماشین اش می شد و من آهسته در گوش همان فرد گفتم : " می روم مغازه فلانی ، هر چی گرفتی بیار باهم قسمت کنیم ، بهرحال دوتایی اینجا ایستاده بودیم ! " و رد شدم و رفتم ...