یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یا شانس ...

 

امروز ‌سه فقره منبر گذاشته بودم ؛ زندگی روزمره جوری شده است که بدون صحبت نمی گذرد ؛ خیلی وقت است که خوشی و ناخوشی ملاک نیست !!

  

منبر گذاشتن یک جورایی فرار کردن از پای صحبت های ناخواسته و نچسبی ست که دیگران باز کرده اند ... قدیم ها یک عده ای ، وقتی توی جمعی کار می کردند که اکثر همکاران سیگاری بودند (!) برای اینکه بوی دود سیگار دیگران آنها را شدیدا اذیت نکند ( دود دست دوم !) ، خودشان هر از گاهی یک نخ سیگار می کشیدند تا حداقل با دود دست اول خودشان کمی اذیت بشوند ... البته از دور همه سیگاری دیده می شدند ولی حکم شان یکسان نبود !!

این روزها همه در حال حرف زدن هستند ، از بازاری که تازه از سفر چند روزه ترکیه برگشته و یا از آن یکی که رفته بود شمال و بیشتر از اینکه خوش بگذرد ، سختی ها را تحمل کرده و یا آنکه رفته بود مشهد و روی هم رفته به خیلی ها خوش نگذشته بود ...

یکی در حال تعریف بود که برای هر نوبت بنزین زدن ، یک و نیم ساعت توی صف می ماندم و بقیه چیزها هم مثل همین ... همه جا پر بود از آدم ... هر چیزی را گران می خریدیم !! و البته سر هر حمله یکی دو تا هم نثار دولت می کرد که وقتی چند روز تعطیل هست ، دولت باید در مناطق گردشگری امکانات را مهیا و آماده کند تا مردم به مش کل برنخورند !!؟

منبر اول :

فرق آدمهای موفق و بقیه ، برخلاف تصور خیلی ها (!) در یکی دو درصد توجه و تمرکز و دقت بالا می باشد و نه اینکه این عدد پنجاه و شصت درصد بوده باشد !؟ و موفقیت در یک مسیر به معنی موفقیت در همه جهات زندگی نیست ولی اگر در چند مورد ( مثلا کار ، روابط اجتماعی ، خانواده و ... ) ، برای هر کدام همین دو درصد ها اعمال بشود ، رضایتمندی قابل توجهی نصیب فرد می شود , بطوریکه در جمع هم به چشم می آید ... وگرنه آدم می شود مثل همه ی دیگران !!

منبر دوم :

منبر دوم را یک جایی گذاشتم که بحث از مدرسه و خریدهای کمرشکن وسایل بچه ها و در ادامه نارضایتی عمومی نسل ها (!؟) از مدرسه و درس بود ...

گران بودن لوازم التحریر و ایضا وسایل جنبی که گاه خریدشان از لوازم التحریر جلوتر می زند ، کمی از ناحیه اقتصادی و کمی بیشتر از ناحیه برنامه غلط زندگی هاست ... خدا لعنت کند آنکه به جای واگذاری صنایع به بخش خصوصی (!) آموزش و پرورش و سایر خدمات دولتی را به بخش خصوصی واگذار کرد و مدارس غیرانتفاعی را پدید آورد تا یک سری معضل به زندگی مردم اضافه شود ... و حالا ریشه این بدفرهنگی ها چنان در زندگی گسترده شده که خلاصی از آن براحتی ممکن نیست ولی مردم براحتی در تبعات آن غرق می شوند ...

منبر سوم :

منبر سوم در اتوبوس بود ... موقع بازگشت به خانه ، کمی هم خرید کرده بودم و دستم سنگین بود ، وقتی به چند قدمی ایستگاه رسیدم یک اتوبوس بزرگ از مقابلم رد شد که از شدت ازدحام مسافرها درهم فرو رفته بودند و اتوبوس پشت سر آن هم که سوار کرده بود و راهی شد دست کمی از آن نداشت ... وارد ایستگاه شدم و کارت زدم و اتوبوسی رسید که خالی بود و حق انتخاب صندلی خالی داشتم ... پیرمردی با قیافه آرام در کنارم نشسته بود و گفتم :« عجب شانسی به ما رو کرده است ... نسبت به مسافرهای اتوبوس های قبلی خیلی خوشبختیم ! »

فرق جهان اول با جهان سوم ، به تکرار خوش شانسی و بد شانسی ها در زمدگی روزمره‌ ربط مستقیم دارد ... وقتی سیستم شهری با مدیریت درست باشد ، مردم هم هماهنگ با آن برنامه ها زندگی می کنند و نیاز به شانس کمتر می شود !! ولی وقتی شهر بصورت شیر تو شیر اداره می شود و بی نظمی جزو برنامه و فرهنگ شهروندان می شود ، در هر قدم و ساعتی یک شوک خوب یا بد از شانس به آدمها وارد می شود ...


المپیک پاربس تمام شد ، هم اصل اش و هم فرع اش ... در کنار ناخرسندی های معمول و غیر معمول (!؟) دلخوشی های زیادی هم وحود داشت و این را از استقبال بی نظیر مردم می توان فهمید ... دیشب تلویزیون ایران ، مثلا ، ویژه برنامه اختتامیه داشت و دو فقره مجری نچسب (!) یک مدیر ورزشی نچسب تر و از دماغ‌فیل افتاده و شدیدا متکبر را آورده بودند و داشتند حرف می زدند و گهکاهی هم صحنه های تطهیر شده و آب کشیده شده را از اختتامیه نشان می دادند که متعلق به دورترین دوربین از پهباد یا هلی کوپتر بود و از اختتامیه ، سهم ما رقص نور ورزشگاه توردوفرانس پاریس بود !! و بلافاصله برمی گشتند و خزعبلاتشان را دنبال می کردند ... وقتی تصویر هوایی ورزشگاه اختتامیه را نشان می دادند ، در خیابان های اطراف ، تردد روان و عادی ماشین ها ، از نور چراغشان معلوم بود (!) آنهم نه در خارج از شهر مه در داخل شهر ...

پاریس ، هم قدمت بالایی دارد و هم وسعت و بزرگی قابل توجهی ... ولی در داخل خودش آنقدر ظرفیت دارد که بتوانند در حد کلاس جهانی (!) المپیک برگزار کنند و شهر و زندگی قفل و فلج نشود ... و آن وقت مجری های آتش به اختیار تلویزیون ، به هر بهانه ای نیششان را باز می کنند تا مثلا کارشناسی بکنند برای برگزاری المپیک (!) در حالیکه ماولیان ورزش کشور برای برگزاری چهار مسابقه فوتبال باشگاهی بین قاره ای ، که سالی چند بار بیشتر اتفاق نمی افتد ، عین آهو در گل می مانند !!؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد