یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سال صفر !

 

پیرمردی در اتوبوس نشسته بود و موقع نشستن به من گفت :« ماه صفر هم که تمام شد ! » گفتم :« حاجی ... ماه کدوم بود !؟ کل امسال ، سال صفر است ! »

 

 

مردم دور و زمانه ما ، بدجور در میان روزمرگی ها و اعتقادات و ... گیر کرده اند !؟ هم برخی مسایل را دودستی می چسبند و همزمان در جمله دیگری ، آن مسایل را رد می دهند ...  البته و متاسفانه آن قسمت ضعیف و بی سند و قاتی شده (!) مسایل را بعنوان اعتقادات دو دستی چسبیده اند (!؟) و آن قسمت که شامل اخلاقیات و اساس فلسفه دین هست را ول کرده اند و چون سواد و حوصله شان قد نمی دهند به آخوند محله سپرده اند و او هم از آن محل برای خودش کاسبی راه انداخته است ...

در دندانپزشکی بودیم و یک دکتر جوان که بعنوان شاگرد دم دست دکتر حضور داشت و از لهجه اش معلوم بود از شهرستان های کوچک آمده است ، با دکتر حرف میزد !! خود دندانپزشک هم با کل یال و کوپالش چهل ساله نبود ... حرف از ورزش شد و سلامتی و ... و اینکه ورزشکارها اصولا باید سلامتی بالایی داشته باشند و البته یک اشاره ای هم کردند به سن بالای برخی از روحانی ها و اینکه آنها کار نمی کنند که زود از کار بیفتند !؟ وسط حرفها هم آن پسوند دکتر را زود زود به هم می گفتند و انگار در دانشگاه به آنها یاد داده بودند که در گفتن دکتر مبادا کوتاهی کنید که این عنوان باید مثل میخ توی سر شنونده ها فرو برود و آنها در سایه این کلمه شما را بعنوان همه چیز دان و نه صرفا بعنوان پزشک در یک رشته و زمینه بشناسند !! دقیقا مثل همان مورد که طلبه ها و روحانی ها شدیدا مقید به حفظ و تکرار آن شده اند و از همان بدو ورود به مدرسه و حوزه خود را اهل علم معرفی می کنند و تکرار زیاد آن در شنونده این باور را درست می کند که این اهل علم ها ، همان صاحبان علم دین هستند !؟ در حالیکه نه آنها و نه اینها و نه سیاستمداران و ... هیچکدام ، جز به محدوده ای کم و ناقابل از آنچه ادعا می کنند (!؟) ، تسلط ندارند ...

بعضی ها ؛ مسن ترها (!؟) ، وقتی سوار اتوبوس می شوند و جای خالی برای نشستن پیدا می کنند (!؟) می شوند شهروند نمونه ، آقای با اخلاق ، منشا و منبع همه علوم و ... ولی وقتی جا برای نشستن پیدا نکنند مظهر بی اخلاقی ، فحاشی ، غر زدن و ... و یادشان می افتد که پنجاه سال پیش خیلی خوب بود و مردم تربیت داشتند و به بزرگتر جا می دادند و اصلا آن زمان خوب بود و ... و به کسانی که می خواهند سوار بشوند می گویند جا نیست (!) و یک بلبشویی راه می اندازند که انگار چه خبر است !؟ 

جوانی سوار شد و داد یکی بلند شد که آقا جا نیست ، چرا سوار می شوی !؟ او هم برگشت و جواب خیلی تندی داد و تقریبا سکوت حکمفرما شد ... بغل دستی من که چون صندلی برای نشستن داشت و محترم به نظر می آمد گفت :« قدیم یک احترامی بین نسل ها بود ! » گفتم :« قدیم شهر کوچک بود و هر کسی در اندازه محله اش تردد می کرد و همه همدیگر را می شناختند و احترام با شناخت نسبت دارد ... در کلانشهرها اولین قربانی اخلاق است !! نصف جمعیت کلانشهرها ، آدم زیادی هستند که سربار جمعیت اند ... و دارند دوران بازنشستگی شان را طی می کنند ... و انتظار زیادی از دیگرانی دارند که سراسیمه و غرق در سرعت هستند ... آنچه مدنظر شماست ، ادب است ! که این روزها کم شده است و به تربیت در خانه ربط دارد !! »

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سین پنج‌شنبه 15 شهریور 1403 ساعت 15:41

سلام
دلتون پر بوده، حسابی!

سلام
آدم تا سر کوچه که می رود ، چهار تا صحنه می بیند و دلش پر می شود ...

سلام جمعه 16 شهریور 1403 ساعت 16:59

با درود
روحانی محل ما
می گفت بهتر است این پیرمردهای که کار خدمت رسانی را در مسجد انجام می دهند کنار بروند و به جایشان جوان های ترگل ورگل خدمت کنند
ولی خودش حاضر نیست
دست از پیش نمازی بر دارد
چند روزی هم که برای اربعین خارج از کشور بود
نماز جماعت اش را پدر خانمش می خواند
البته چون خیلی فرتوت بود معمولا برای سخنرانی کسی نمی نشست

سلام
معادله ناجوریست زندگی در ایران ، معلوم و مجهول چنان قاتی هم شده که باید منتظر معجزه ماند ...
مردم چنان شیفته نماز جماعت و ثواب نجومی آن هستند که تن به مامومی هر پیشنمازی می دهند و خودشان هم تا حالا فکر نکرده اند چرا اینهمه دست خالی و بی کرامت مانده اند !!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد