نشان وفا ...

یکی از کمدی اندیشی ها (!) در ترغیب نسل جوان و خاصه جلب زنان جوان به شرکت در انتخابات و انتخاب اصلح بر میزان وفاداری (!؟) و رای به دکتر پزشکیان , به خاطر این بود که همسر ایشان سی سال پیش فوت شده و دکتر پای وفاداری اش مانده است و ازدواج نکرده است !!؟

دیروز جایی بودم و یکی از نواندیشان جوان ضمن حرفهایش به این موضوع اشاره کرد و گفتم :« شنیده ای که می گویند مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد !؟ شاید دکترجان تجربه ی خوشآیندی از ازدواج اولش نداشته و برای همین نخواسته اشتباهش را تکرار بکند !؟  ما که بچه سال تر بودیم می گفتند آدم اگر از اولی راضی نباشد دنبال دومی نمی رود !! » خندید و گفت :« شما مغزتان خراب است !!؟ » گفتم :« من تحزیه و تحلیل نکردم که ربطی به مغزم داشته باشد ، من نقل قول کردم ! »

محله ی قدیمی ما ، کتاب پر پیچ و خم زندگی بود !! در پیچی که ما زندگی می کردیم ، دوازده خانواده وجود داشت و از این دوازده خانواده ، چهار فقره دو همسری بودند !! دو تای آنها بارفروش بودند و در میدان تره بار مغازه داشتند ، یکی شان بازاری بود و یکی هم آخوند بود ...  سه فقره از آنها دو همسر در یک حیاط داشتند و یکی از آنها دو خانه داشت و هر همسر در خانه ای !؟ این چهار مورد تعداد فرزندان قابل توجهی داشتند البته به جز جناب بازاری که یکی از خانم هایش نازا بود و از دومی چهار تا فرزند داشت ، بقیه اگر درست یادم باشد هشت تا ، شش تا و هشت تا بچه داشتند ، البته در سایزهای نامتعارف ؛ مثلا بچه های کوچک همسن بچه ی بچه های بزرگ بودند !؟ زندگی با آرامش خاصی در کوچه جریان داشت و البته گهکاهی در خانه یکی از آنها ، بصورت مختصر یک گیس کشی و جنگ دمپایی بالا می گرفت ولی شاید چند همسایه متوجه می شدند و مطمئنا جناب همسر خبردار نمی شد !؟ دوست ندارم ایجاد شبهه بکنم ولی تنها موردی که ختم به فرزندان صالح و خوشبختی نشد ، همسایه دیوار به دیوار و خانواده آخوند ما بود که بچه هایش غالبا مطلقه ، خودکشی ، بدحساب و دارای زندگی زیر خط فقر از آب درآمدند !؟ بقیه چون تمکن مالی خوبی داشتند ، به راحتی اوج گرفتند ، صاحب خانواده و شغل شدند ، تحصیلات عالی کردند ، خارج نشین شدند و هنوز زمزمه ارتباط خوب شان به گوش می رسد !!

وفا چه معنایی دارد ؟ وفا در لغت بمعنی به جا آوردن تعهدات در عهد و پیمان می باشد و چون رابطه دوستانه دارای برخی مسایل شخصی و نزدیکی و افشای برخی رازها می باشد ، پایبندی و پایداری در دوستی را نیز شامل می شود ... در مورد ازدواج و در جریان زندگی مشترک ، وفاداری به تعهدات و پایبندی ضامن سلامت خانواده می باشد ولی با فسخ ازدواج ، به دلیل مرگ همسر یا طلاق ، این تعهد و پایبندی و ... به خودی خود ملغا می شود !؟ در مورد فرزندانی که بعد از فسخ ازدواج در کنار پدر و یا مادر می مانند ، تعهد والدینی و فرزندی حاکم است و ربطی به تعهد ازدواج ندارد !؟ تداوم بر تربیت و سر و سامان دادن به فرزندان تعهدی همیشگی می باشد و بسته به توانایی فرد در تصمیماتش دیده می شود ... ولی عدم ازدواج به صرف اینکه وفای به همسر متوفا باشد یک خودفریبی و دیگران فریبی می باشد !؟ می توان به راحتی و با بهانه ای معقول ، بار معنوی بیخود به آن نداد !؟

خاصه که فرد در طول زندگی سیاسی خود همیشه متوسل به نهج البلاغه می شود !؟ در حالیکه صاحب نهج البلاغه یکی از مصادیق بارز وفاداری بوده است و در زمان حیات همسرش ؛ با اینکه جزو رسومات جاری جامعه شان بوده (!؟) ، همسر دیگری اختیار نکرد ولی بعد از فوت همسر ، چتر وفا را بهانه نساخت !!؟

یکی از تناقضات روانی و اجتماعی زمان ما ، تمامیت خواهی افراد در منافع شخصی و تقبیح تمامیت خواهی در حوزه های دیگر که منافعی برای صاحبانش دارد ، می باشد !؟ ما برخلاف حرفهای بالامنبری مان (!؟) در مکالمات روزمره و ابرازنظرهای متفاوت و رفتارهایمان ، این تمامیت خواهی را بروز و منتقل می کنیم !؟ دوستم می گفت :« یک بار پیش دخترم از آمدن یک خواهر یا برادر حرف زدیم و بلافاصله گفت اصلا حرفش را نزنید می خواهم همه چیز مال خودم باشد !؟»

خیلی سال پیش یک فامیل دور داشتیم که او هم روحانی بود و خیلی هم پامنبری هایش دوستش داشتند و از منبری های مشهور زمان خود بود !! این فرد در زمانی که تعریفش را می نویسم چهار تا زن در شناسنامه داشت و البته به خانه ما هم زیاد می آمد و با مرحوم پدر رفاقت دیرینه ای داشت و همیشه به شوخی به پدرم می گفتند با اینهمه رفاقت منطق یکی باید بر دیگری پیروز می شد !؟ پدرم می گفت :« این کار پایه ی منطقی ندارد ، جسارت لازم دارد و ... » البته ما شناخت نزدیکی نسبت به ایشان داشتیم و در جریان زندگی اش بودیم ، همسر اولش که دخترعمویش بود را که از همان زمان ازدواج مریض احوال بود و بشرط پرستاری گرفته بود که بعدها فوت شد !! همسر دومش زنی تنها بود و غریب و بعد از مرگ همسرش بعنوان خدمتکار و پرستار همسر اولش بود و به سفارش همسرش عقد کرده بود تا در خانه راحت باشد و البته همیشه باشد ، سومی همسر پسرعموی متوفایش بود و آنهم مریض احوال و نازا و تنها و بیکس بودو چند ماه بعد فوت شده بود ... از زن چهارم هم که دو فرزند داشت ، پیشنهاد پدر دختر بود برای از سر باز کردن نانخور !!!؟ خودش به خنده می گفت :« مجموع چهار زنم باندازه یک همسر نبودند !؟ » یک بار در مهنانی کسی به طعنه به ایشان در مورد مزایای چند همسری تیکه انداخت ... جواب داد :« مزیت چند همسری در شسته شدن گناهان مرد است !! دیگران با شنیدن تعداد همسران من ، طبق آنچه در ذهن می پرورانند (!؟) پشت سر من حرف می زنند و این کار آنها ، از بار گناهان من کم کرده و بار آنها را اضافه می کند !!؟ »