یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بُرد در دقایق اضافی ...

 

دیروز روز بُرد در دقایق پایانی بود ، هم در پای صندوق انتخاباتی و هم در میادین یورو 2024 و بازیهای خیلی مهم بین بزرگان فوتبال دنیا ... و نتایج این چنینی ، اگر چه در فُرم شبیه هم نباشند ولی در محتوا خیلی به هم نزدیک هستند !!

 

دیروز رفته بودم کوه و خیلی خسته بودم ... بعد از ظهر آمدم بخوابم ولی نتوانستم و برای همین نخوابیدم تا حداقل خواب شب را راحت تر داشته باشم ... دنیای ما اینگونه است ، کمی سختی به جان می خریم تا در آینده کمی راحتتر باشیم !؟ البته این روزها باید سختی های زیادی به جان خرید به امید و توهمی از راحتی آینده !!؟؟ 

عصر رفتم خانه مادرم و سر راهم حضور کفشهای زیاد در کفش کن مساجد ، نشان از حضور مردم برای رای گیری داشت ... کفش های نو و گرانتر را اصولا در کمد کفش می گذارند و کفش های رها شده در کفش کن ، نشانه رها کردن به امید خدا و نشانه کم ارزشی کفش می باشد و این حماسه حضور نشان می داد که هنوز پابرهنه ها به این انتخابات امید دارند !!

وقتی داشتم به خانه برمی گشتم ، توی اتوبوس ، در روبیکا برنامه مسابقات یورو 2024 را دیدم و نیم ساعتی می شد که بازی اسپانیا و آلمان شروع شده بود !! مسابقه را باز کردم و نشستم به تماشا ، مردی تقریبا مسن تر کنار دست من نشسته بود و بعد از اینکه جوانی از من پرسید که بازی شروع شده یا نه !؟ نتیجه چند چند است !؟ بدون مقدمه گفت : " اینها برایتان آب و نان نمی شود !؟ " گفتم :" خوش به حال شما که آب و نان تان از محل دیگری تامین می شود ... بدبختی این مملکت فضول بودن مردم در کار همدیگر است ! "

وقتی به خانه رسیدم ، بازی به نیمه رسیده بود و بعد هم که اسپانیای فقیر یک گل به آلمان ثروتمند زد ... گاه دلخوشی یک ملت همین پیروزی ها کوچک است و از آن برای صدها سال آینده خود داستان می سازند ... 

خیلی سال پیش ، یک روز دایی سوئد نشین (!) آمده بود ایران و طبق معمول فامیل برای عرض ارادت خدمتش رسیده بودند ... یکی از آن نخاله های فامیل ، وقتی توی اخبار شنید که یکی از شرکت کنندگان ایرانی در المپیاد... مدال طلا گرفته (!) ، با لحنی معلوم به دایی جان گفت :« بچه های ایران خیلی باهوش هستند و ... !؟ » دایی جان خندید و گفت : " اتفاقا تعصب ایرانی ها بیشتراز سوئدی ها به من می رسد !! ولی یک چیزی را بیادگار برایت بگویم ، تاکنون هیچ کس از سوئد در المپیادها طلا نگرفته است ، ولی سوئد بیش از بیست هزار کارشناس و متخصص دارد که در فلان شرکت معروف ، دنیا را می چرخانند !!؟ " دیشب آلمان خیلی خوب بازی کرد و اسپانیا هم ، آلمان درنهایت بازی را باخت و اسپانیا هم برای پیروز شدن کارتهای زرد و قرمژ زیادی گرفت و برای بازی بعدی خودش ، نصف بازیکنانش را باخت !؟ مطمئنا مردم اسپانیا دیشب را در شادی بزرگی سپری کردند و میلیونها لیتر مشروبات مختلف به پای این شادی مصرف کردند ... ولی در نهایت چه کسانی برنده تر بودند !؟ مشروب فروش های اسپانیا ، رستوران ها و هتل داران آلمان و اقتصاد آلمانی که برگزار کننده بازی ها بود و از این محل میلیاردها یورو به جیب زد!؟ ، یا مردمانی که گریه ها و شادی هایشان را رایگان به دوربین ها فروختند !؟

این چند سطر نشانه بدبینی و دگربینی موضوع مسابقات و ... نبود !؟ وقتی سرگرم تماشای فُرم ها هستیم ، یک منطق بر رفتار ما سوار است و وقتی داریم محتواها را بررسی می کنیم ، یک منطق دیگر !! منطقی که محتوا را می سنجد همیشه نتراشیده تر و ناخوشآیندتر است ، چون آرایش ها و صحنه سازی ها و فریب ها و ... غالبا روی فُرم کار می کنند !!؟

بازی پرتقال و فرانسه را تا دقیقه دو یا سه دیدم و همانجا به خواب رفتم ... حدود یک ساعت بعد که بیدار شدم و نگاهی به موبایلم انداختم ، بازی همچنین 0 - 0 بود و دوباره خوابیدم ... یادم هست که دوباره وقتی به گوشی نگاه کردم ، وقت اضافی هم به پایان رسیده بود و تیم ها داشتند برای پنالتی زدن ، آیت الکرسی می خواندند !!؟ ولی حتی نتوانستم برای دیدن پنالتی ها بیدار بمانم و دوباره خوابیدم !!؟ 

حوالی ساعت 3/30 بود که همه ی اخبار مربوط به تلاش ها و دویدن ها و ... را گرفتم !! آلمان که باخته بود ... فرانسه در پنالتی پرتقال را پشت سر گذاشته بود ، مثل بازی قبل که پرتقال ، نان پیروزی اش را از دروازه بانش خورده بود !؟ و در صحنه ی انتخابات ، دکتر پزشکیان برنده شده بود ؛ آنهم در دقایق آخر و با نتیجه مشابه مسابقات یورو   2024 و با یک نمره ناپلئونی ...و برنده انتخابات همان مشارکت نسبتا بالا بود !! در صفحات برخی دوستان خبرهایی مبنی بر شادی مردم در خیابان ها و رقص و پایکوبی برای پیروزی دکتر پزشکیان بود ... 

عدالت چیز خوبی ست و همه در شعار آن را دوست دارند ولی خیلی ها رفتار عادلانه را نمی پسندند ، یک دلیل عمده اش این است که معیار عدالت را چه کسی باید تعیین بکند !؟ و برای همین انسان ها برای دورزدن عدالت اجتماعی ، رشوه را اختراع کردند و ملت همیشه در صحنه ما در دور زدن ها خبره ترین هستند و از فرصت ها بهترین استفاده ها را می برند !؟ یک عده برای برپایی عدالت ، پیروزی قومیتی خود را جشن گرفتند !!؟ آیا این عدالت سایر اقوام را هم خواهد دید !؟ و اگر ببیند ، این دلخوشی شبانه برای چه بود !؟

استان های مرزی دلشان خوش است که در وعده ها نامی از آنها برده شده است !! ولی تا وقتی نامزدی برای تمرکز زدایی از پایتخت، برنامه مشخص و ضرب الاجلی ندارد ، رسیدگی به امور استان های مرزی و دور از پایتخت ، فریب و شعاری بیش نیست !؟ 

یاد شعری در کتاب درسی قدیم افتادم :

پیرزنی را ستمی درگرفت

دست زد و دامن سنجر گرفت

کای ملک آزرم تو کم دیده‌ام

وز تو همه‌ساله ستم دیده‌ام

شحنهٔ مست آمده در کوی من

زد لگدی چند فرا روی من

بی‌گُنه از خانه به‌رویم کشید

موی‌کشان بر سر کویم کشید

در ستم‌آبادِ زبانم نهاد

مُهر ستم بر در خانم نهاد

گفت: «فلان نیم‌شب ای گوژپشت

بر سر کوی تو فلان را که کُشت؟»

خانه من جست که «خونی کجاست ؟»

ای شه ازین بیش زبونی کجاست؟

شحنه بود مست که آن خون کند

عربده با پیرزنی چون کند؟

رطل‌زنان دخلِ ولایت برند

پیره‌زنان را به جنایت برند

آنکه درین ظلم نظر داشته‌ست

ستر من و عدل تو برداشته‌ست

کوفته شد سینهٔ مجروح من

هیچ نماند از من و از روح من

گر ندهی داد من ای شهریار

با تو رود روزِ شمار، این شمار

داوری و داد نمی‌بینمت

وز ستم آزاد نمی‌بینمت

از ملکان قوّت و یاری رسد

از تو به ما بین که چه خواری رسد؟!

مال یتیمان ستدن، ساز نیست

بگذر ازین، غارت ابخاز نیست

بر پَله پیره‌زنان ره مزن

شرم بدار از پله پیره‌زن

بنده‌ای و دعوی شاهی کنی

شاه نه‌ای چونکه تباهی کنی

شاه که ترتیب ولایت کند

حکم رعیت به رعایت کند

تا همه سر بر خط فرمان نهند

دوستی‌اش در دل و در جان نهند

عالم را زیر و زبر کرده‌ای

تا تویی آخر چه هنر کرده‌ای؟

دولت ترکان که بلندی گرفت

مملکت از داد پسندی گرفت

چونکه تو بیدادگری پروری

ترک نه‌ای، هندوی غارتگری

مسکن شهری ز تو ویرانه شد

خرمن دهقان ز تو بی‌دانه شد

زآمدن مرگ شماری بکن

می‌رسدت دست، حصاری بکن

عدل تو قندیلِ شب‌افروز توست

مونسِ فردای تو امروزِ توست

پیر زنان را به سخن شاد دار

و این سخن از پیرزنی یاد دار

دست بدار از سر بیچارگان

تا نخوری یاسج غم‌خوارگان

چند زنی تیر به هر گوشه‌ای؟

غافلی از توشهٔ بی‌توشه‌ای

فتح جهان را تو کلید آمدی

نز پی بیداد پدید آمدی

شاه بدانی که جفا کم کنی

گر دگران ریش، تو مرهم کنی

رسم ضعیفان به تو نازش بود

رسم تو باید که نوازش بود

گوش به دریوزهٔ انفاس دار

گوشه‌نشینی دو سه را پاس دار

سنجر، کاقلیم خراسان گرفت

کرد زیان کاین سخن آسان گرفت

داد در این دور برانداخته‌ست

در پر سیمرغ وطن ساخته‌ست

شرم درین طارم ازرق نماند

آب درین خاک معلق نماند

خیز نظامی ز حد افزون گری

بر دل خوناب شده خون گری

خیر حداکثری را در هیچ فریب و وعده ای ندیدیم ، باشد که یک خیر حداقلی از این ریخت و پاش ها نصیب زندگی مردم بشود تا خسر الدنیا و خسر العاقبت نباشند !؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
فاضله شنبه 16 تیر 1403 ساعت 11:09 http://1000-va2harf.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد