یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ددر خردادی ...



بقول جناب شاعر :

بامدادان که تفاوت نکند لیـل و نهار

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

 

جمعه ای که گذشت ، با یکی دو تماس تلفنی از نوع سرپایی ، برنامه ی جمعه مان رو به ددر شد و قرار شد برویم طرف قلعه ضحاک در شهرستان هشترود ... منطقه هشترود از مناطق نسبتا گرم استان محسوب می شود و برای همین فصل مناسب گردشگری اش بهار و خاصه فروردین و اردیبهشت می باشد ... این منطقه با پوشش گیاهی خاصی که دارد یکی از مراکز برداشت گیاهان دارویی می باشد و سه چهارم مغازه عطارهای استان از گیاهان آنجا پر می شود ... قلعه ضحاک ( اژدهاک) هم از نظر تاریخی و هم از نظر گستردگی و هم نظرهای دیگر از مرغوبترین و بهترین نشانه های تاریخی کشور محسوب می شود و زمانی بقایای دیوارهای پیرامون و پاویون مشهور آن قابل زیارت بود و حالا در بیست سال گذشته باکاوش هایی که صورت گرفته در اطراف پاویون جاهای زیادی از کاخ قلعه را بیرون کشیده اند ...

سفرمان را با صبحانه ی سرپایی در آبگیر قوری گول ( برکه خشک معادل فارسی قوری گول است ! ) مابین تبریز و بستان آباد و زیر گردنه مشهور شیبلی آغاز کردیم ... هوا ابری بود و باد خنکی هم می وزید ، کنار تالاب کسی نبود و برای همین تا پای درختان مشهور تالاب رفتیم ...

 



یک عکاس طبیعت از نوع پرنده-بین (!) با دوربین مخصوص تله ی نیم متری اش داشت مرغابی های روی تالاب را رصد می کرد و نوراخانیم با دیدن او ، بلافاصله پیاده شد و دوربین اش را خواست و رفت در کنار او نشست و ضمن تماشای اردک های وحشی ، از زاویه عکاسباشی ، عکاسی کرد !! منهم هر دو را شکار کردم ...



و یک ساعت بعد در پای قلعه بودیم ، مسیرهای منتهی به قلعه متنوع و زیاد هستند و نسبت به زمان و علاقه می توان یکی را انتخاب کرد ... مسیر جاده از هشترود به ایستگاه خراسانک ادامه می یابد و نرسیده به ایستگاه بطرف روستای نیمه متروک عربلو می پیچد !! و مسیر روستا تا قلعه را درست کرده اند و قسمتی را با حفاظ برای ایمنی بازدید کننده ها درست کرده اند ...

 

 

 

بعد از رفتن به قلعه و کمی استراحت در آن بالا و کمی عکاسی ، پائین آمده و بطرف روستای متروک و زیبای دَلمه رفتیم ... ابتدا می خواستیم از یک راه آفرود و از میان دره خیلی زیبا برویم ولی ابرهای بالای سر هشدار یک سیل ناجور را می دادند و برای همین برگشتیم و مسیر را از جاده ی دیگری ادامه دادیم ، و کمی بعد باران گرفت ... در روستای دلمه ناهار را خوردیم و کمی در کنار قندیل های آهکی و زیبایش عکاسی کردیم و چون هر لحظه امکان بارش باران بود ، زیاد توقف نکردیم و برگشتیم تا چایی عصر را هم در کنار دریاچه سد الخلج بخوریم ...

 

 

 

نورا برای این برنامه عروسک فیل خودش را برده بود و در روستای دلمه زیر یک سنگ بزرگ که شبیه فیل نورا بود ، عکس شان را ثبت کردم...

 


نظرات 1 + ارسال نظر
سلام یکشنبه 6 خرداد 1403 ساعت 10:30

با درود
تصاویر خوبی بود
کاش از تصاویر نورا خانم هم چند عکس می گذاشتی
****
پدرم وقتی به آسمان نگاه می کرد
می گفت امشب برف می آید
یا فقط باران خواهد آمد
معمولا هم پیش بینی اش درست بود

سلام
لطف دارید ، فعلا اجازه انتشار نمی دهند ...
روحشان شاد ، قدیمیها نگاهشان ساده و عمیق بود ، حالا نگاهها سطحی و پیچیده است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد