دیشب مهمان خانه عموی بانو بودیم ، یک دورهمی خیلی خودمانی و ساده ... این روزها ساده بودن سخت تر شده است !؟
کمی نشستیم و کفتیم و خندیدیم ... البته گاهی بحث را به حاشیه می بردند که سهم دولت از نفرین و توهین خالی نماند ولی زود بحث بیخود (!؟) سرهم می آمد !؟
تنوع خوردنی ها (!؟) در شب یلدا و تعدد چایی (!؟) از دغدغه های یک ایرانی اصیل بحساب می آید ...
یک جایی از کار هم دیوان حافظ را آوردند برای من که مثلا فال بگیرم !؟ فرموده مادربانو بود و شانه خالی کردن محال بود ... تا فال بگیرم ، بهانه ای شد و کلی دلخوشی کردیم (!؟) فالی هم که آمد ، هم دل دوست و دل دشمن را شاد می کرد ، از آن فال هایی بود که کسی از آن دست خالی برنمی گشت !؟
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریادرسی میآید
شاد باشید
سلام
به سلامتی
ان شاالله که فریاد رسی برسد
آمین
سلام

البته گمان نکنم به فریادهای مغشوش و خش دار ، فریادرسی برسد ... وای انشالله که برسد !
این شعر مسیحا نفس
در فال گرفتن خیلی میاد
شب را به تنهایی گذراندم چون شهرستان بودم
ولی خواهر همسر یک دور همی ترتیب داده بود
که بیست نفر از فک و فامیلش حضور داشتن
مم که حوصله ی این چنین میهمانی ها را ندارم
سانس آوردم که نبودم
البته به برکت شب یلدا امروز جمعه تمام مسیر از ترافیک خبری نبود وارد تهران هم که شدم راحت با سرقت مجاز نود کیلومتر می شد رانندگی کرد
سلام

گاه تنهایی موهبتی ست عظیم !
ولی من سعی می کنم در جنع ها بد نگذرانم ...
اهریمن های ولگرد (!؟) خسته از پارتی های شبانه ، تا ظهر در خواب بودند و خیال خیابان ها آرام !؟