تب نگار !؟

برای آدمی که سن اش از پنجاه رد شده است ، خیلی چیزها بظاهر ارزشمند ، تعریفشان را از دست می دهند ... و از آن جمله ، اعتقاد به دنیای پزشکی !؟

مثلا من دیگر نیاز به تب سنج ندارم ، چون خواب های من نقش تب نگار طبیعی را ایفا می کنند !؟ دیروز صبح حالم خوب بود ، حوالی ساعت سه بعد از ظهر رفتم مزاسم سالگرد دوستی و تقریبا از ساعت ۳ تا ۵ عصر ، سرفه می کردم در حد یک گرفتار بیماری سل !؟ وای از ساعت ۵ به بعد سرفه کلا قطع شد تا ساعت ۱۰ شب !؟ انگار اصلا نبود ...

وقتی آماده خواب شدم ، دوباره سرفه آمد ، انگار این ویروس ها هم زیرزمینی کار می کنند !؟ مثل چی بلند شدم و از سر اضطرار ، چند فقره قرص و چند قلپ شربت خوردم !؟ بهرحال نمی شد دست روی دست کذاشت و نگاه کرد تا ویروس ها هی از زیرزمین ها بیرون بیایند و نقش آفرینی بکنند و در بروند !!؟

ولی خوابم آشفته شده بود و نشانه های تب آشکار شده بودند ... حوالی ساعت ۱ بیدار شدم ... خواب می دیدم که در مسابقات آزاد تنیس روی میز سوئد (!؟) ثبت نام کرده ام ؛ جائزه هم یک میلیون دلار برای نفر اول بود !؟ آیا با وجود این چنین خواب هایی که پسرعمه کما هستند (!؟) نیاز به گرفتن تب هست ؟

نزدیک صبح ، توی خوابم ده-دوازده سال عقب رفته بودم و صدای خانم عشرت شایق را از بلنوگوهای کارخانه می شنیدم که مدیرعامل وقت را به توپ بسته بود و آمارهای ساختگی اس را توی سرش می زد و تنها دلخوشی مدیرعامل این بود که زمان حرکت سرویس های کارخانه رسیده بود و خیلی ها داشتند مجلس را ترک می کردند تا به سرویس ها برسند ... خانم عشرت شایق در کاری فوق العاده که در تاریخ تبریز و ماشین سازی ماندگار شد از پشت تریبون فریاد زد ، بیرون هم بروید ، اتوبوسی حرکت نخواهد کرد تا من حرفهایم تمام بشود !! و کلیه بلندگوهای کارخانه را باز کرده بودند تا هر کس در هر کجای کارخانه بود ، صدایش را بشنود !؟ درست است که نر نبود ولی خیلی مرد بود !! تا اتوبوس ما به خانه برسد ، عدم صلاحیت مدیرعامل به تهران رسیده بود ... آن وقت نمایندگان فعلی و نه همه شان ؛ هر گاه به تبریز می آیند سراغ کارخانه ها می روند برای اخاذی به جیب خود و یا سفارش فلانی برای تصدی یک پست مدیریتی !!

محبور شدم که صبح یک استوری بگذارم و بنویسم :« یک دوره نمایندگی خانم عشرت شایق از مجموع ادوار نمایندگی پزشکیان ، علیرضا بیگی و منادی (!!) برای تبریز مفیدتر بود !؟