یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اصغر آقا (!؟)

 

دیروز تیم فوتبال تراکتور ، مقابل تیم شمس آذر ته جدولی ، تا دقیقه ۶۵ بازی ، سر در دُم ( نه سر در گم ) بازی کرد و ۳ تا گل عقب افتاد ...

  

 

و بعد از شنیدن چند فحش شناسنامه دار از هواداران روی سکوها ، بیکباره موتورشان روشن شد و با چنگ و دندان دو گل را جبران کرده و یکی دو تا به تیر زدند و بالاخره بازی را واگذار کرده و به رختکن برگشتند ...

 

چند روز پیش ، مربی تراکتور در مصاحبه ای گفته بود که در ایران شعور فوتبال حرفه ای وجود ندارد و نمی دانم ادامع بدهم یا نه !؟

 

دیروز اگر هواداران تراکتور از دقیقه اول ورود بازیکنان به زمین ، آن فحش ها را داده بودند (!؟) حتما بازی ۱۵_۰ به نفع تراکتور تمام می شد ....

 

++++

 

سی سال قبل وقتی ما وارد کارخانه شدیم ، جمعیت عظیمی از کارگران بیسواد ، روستایی نَشُسته و اورجینال !! ) مشغول بودند !! یکی از آنها « اصغر خایه مال» لقب داشت و البته نه در پشت سر که توی رویش می گفتند ، مثلا یک بار سرپرست کارگاه مرا صدا زد و ضمن اشاره به او گفت: با اصغر خایه مال برو حسابداری ، حقوق کارگاه را بیاورید !؟ ( آن زمان می رفتیم جمع حقوق کارگاه را که یک فرغون پول می شد (!؟) می آوردیم و از روی لیست تقسیم می کردیم !!؟؟ )

 

چند روز بیشتر نبود که وارد کارگاه شده بودیم و هنوز یخمان آب نشده بود و قاتی نمی شدیم ... یک روز همین اصغر آقا (!؟) موقع شروع کار جلوی راننده لیفت تراک را گرفت و گفت :« دو تا فحش خوب بده تا دست و دلمان به کار برود !! » او هم نامردی نکرد و زن و بچه و خواهر و مادر و همه را مورد عنایت قرار داد و همین اصغر آقا (!؟) خندید و تشکر کرد و ...

 

من دیروز که بازی تراکتوری ها را تماشا می کردم ، یاد اصغر آقا (!؟) افتادم و گفتم :« روحش شاد ... از این بازیکنان حرفه ای تر بود !؟ »

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد