یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سهم خود را بگیر ...

 

حوالی ساعت ۴ بود ، هوای بیرون باد بود و سرما ... مطمئنا در نزدیکی ها برف نشسته است که اینهمه سوز در هوای بهاری ما رخنه کرده است !!

   

از خانه بیرون زدم تا کمی قدم بزنم ، برنامه خاصی نداشتم ، شاید اگر سر راهم می دیدم برای مهمانی افطاری ، نان مخصوص می گرفتم ... نانی مشهور به کماج ... در ماه رمضان قنادی ها می پزند و همه هم مشتری هستند ... دو قنادی را رد کردم و بسته بودند ، تعجب کردم که در این بازار داغ ، چرا تنورشان را خانوش کرده اند ؟!؟!

 

تقاطع را به پایین پیچیدم ، آن یک مورد خرید هم دیگر فنا شده بود ، فقط قدم زدن !! کمی پایین تر از جلوی مسجد و امامزاده معروف شهر ، سیدحمزه ، رد می شدم و جمعیتی جلوی مسجد بودند ، خواستم بروم ببینم مراسم برای کیست ؟! ما از جوانی بر این مدار تربیت شده بودیم که در مسجد محله ، برای غریبه مراسم نمی گیرند و برای هر مراسمی می رفتیم برای فاتحه ، مطمئنا نصف صاحبان عزا آشنا بودند !!؟؟ شیطان مشغولم کرد و از جلوی مسجد رد شدم ، تعریف نمی کنم که ریا نشود !! ، البته اینطرف خیابان بودم و عزمی جزم نکرده بودم و کار شیطان سخت نبود !؟

 

رفتم و دوباره به مسیری دیگر پیچیدم و تا ته رفتم و بعد دوباره به مسیری پیچیدم تا به خانه برگردم ... چشمم در روی دیواری به یک آگهی چهلم زده بودند ، خیلی آشنا بود و متاسف شدم که چرا در این چهل روز خبرش را نشنیده بودم ، برخی مشاغل در محلات قدیم پررنگ تر از آن هستند که ندیدنشان ، حضورشان را کمرنگ بکند ، حتی اگر شغل شان کمرنگ شده باشد !!؟ چند خط پایین آمدم و دیدم مراسم ۴_۶ ، در همان مسجدی بود که از جلویش رد شده بودم!!  دوباره برگشتم و به مسجد رفتم و خودم را به مراسم رساندم و روحش را به فاتحه ای مهمان کردم ، مطمئما همانقدری که دوستش داشتم مرا دوست داشت و آنهمه راه مرا کشان کشان به مراسمش آورد تا سهم خودش را بگیرد ...

 

چند سلام و علیک اضافه بر برنامه هم با هم محله ای های قدیم و آشنایان دور و نزدیک داشتیم ... روحش شاد ، یک زمانی روحمان را شاد می کرد ... حدس بزنید چکاره بود تا بنویسم چه اندازه کاره بود !؟

 

نظرات 2 + ارسال نظر
همطاف یلنیز شنبه 12 فروردین 1402 ساعت 22:01

سلام سلام
.
"یک زمانی روحمان را شاد می کرد"
.
حدس من: یه بذله گو شاغل در حمام یا سلمانی شایدم کتابفروش
روحش شاد

سلام
عیدتان مبارک
هیچکدام ، ولی روحش شاد ...

سلام یکشنبه 13 فروردین 1402 ساعت 14:13

با درود
چه خوبه آدم‌ها از هم خاطره خوب داشته باشند
تا باعث شود با یاد آوری آن یک خدا بیامرز برای خود به یادگار بگذارند
فکر کنم معلم شما بوده است

سلام
آدمها در خاطر هم زنده تر می مانند ...
معلم های ما همه روح خراش بودند ... اگر از معلمی به خوبی یاد بکنم بخاطر مقایسه با بقیه خوب دیده شده است ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد