یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

هنوز درد می کند !!

 

اوایل انقلاب هر دار و دسته ای برای خودش شعاvی داشت و می شد از بوی هر شعار ، طرفداران و مروجین آن را حدس زد !! این را نقل قول می کنم از زبان دایی بزرگم که هم زیادی باهوش بود و هم بیش از حد ترسو و آن زمان در نهایت پختگی بود !!

  

 

بعدها هم می گفت که اگر دیدید در زمینه ای زیادی جلو می روید !! مواظب باشید چون به همان اندازه از یک زمینه دیگر آسیب پذیر می شوید !! آن وقتها ما زیادی کوچک بودیم و جوانترها زیادی خام بودند !!


شعار دادن (!) یعنی پرداختن به خودآگاه و ناغافل ماندن از ناخودآگاه ها !! و انسان ها همیشه در پس خودآگاه کوچک شان ، حجم وسیعی از ناخودآگاه را با خود یدک می کشند !!؟ و یکی از بدترین بزنگاههای تاریخ هر اجتماعی از انسان ها ، زمانیست که برای تغییر در خودآگاه های روزمره اقدام می کنند و البته همیشه با منطق های خطی (!) ، و به ناگاه با انبوهی از تغییرات ناخودآگاه مواجه می شوند و صد البته با منطق های بسیار پیچیده و پر از مجهول های لاینجلِ آشنا !!؟

 

یکی از شعارهای مربوط به توده ای ها (!) در زمان انقلاب (!) " نان ، مسکن ، آزادی ! " بود ... نان شناسه بسیار ساده ای می باشد که تقریبا همه می توانند با اندک برداشت منطقی آنر ا بفهمند (!!!)  مسکن هم همانقدر ملموس و قابل فهم بود (!!)  و آزادی هم که چیزی مانند عشق است و در هر زمانی تعریف خاصی از آن بیرون می آید و مثل شعر حافظ است  همه فکر می کنند که فهمیده اند (!) و می تواند همه را مخاطب خاص و عام خودش قرار بدهد (!) مطمئنا اگر تفکرات آگاهانه ای پشت شعارنویسی ها بود می توانست به جای " نان " از عبارت " رفاه " استفاده بکند !؟ یا به جای " مسکن " از واژه جامع تر" سرزمین " و به جای عبارت گنگِ " آزادی " (!؟) از " قانون مداری " استفاده بکند ... آن وقت همه چیز فرق می کرد و شاید انقلابی رخ نمی داد چون باید سالها می نشستند و رفاه را با تعاریف ساده و پیچیده ، بررسی و تدوین می کردند !! باید به جای فروش زمین و تبدیل آن به یک ابزار سرمایه گذاری ، آن را از مالکیت عمومی خارج نمی کردند و به این روز نمی آوردند !! قانون قابل اصلاح است و قانون مداری یک زیرساخت است ولی آزادی در بهترین حالت آن نمایی فریبنده است و دوامی ندارد !! بدترین حالت را هم ما تجربه کردیم و بی نظمی را در نهایت آن درک کردیم !! و هنوز بعد از 40 سال همه جای آن شعار مردم پسند (!) درد می کند !؟!؟


دیروز خانه ام را فروختم تا به یک مسکن نسبتا بهتر و تازه تر و راحت تر ، البته به خیال مان !! نقل مکان کنیم ... قرارمان برای خرید فعلا معلق مانده است و فروشمان قطعی شده است !! تا چه پیش آید ... وقتی می گویم به خیالمان ، شوخی نمی کنم !؟ چیزی که عوض می شود ظاهر خانه و محله است !! دردسر سازهای اصلی بعد از انتقال معلوم می شوند که کم شده اند یا تشدید شده اند !!؟؟

 

امروز توی اتوبوس نشسته بودم و در ایستگاه دوم آن ، که از قسمت بازار می گذرد ، هجوم خانم ها دیدنی بود !! متاسفانه رفتار اجتماعی خانم ها باهم (!) بسیار ناجورتر از رفتار عمومی آقایان باهم (!) و ایضا با خانم ها می باشد و تقریبا در هر بار سوار شدن به اتوبوس می شود آن را مشاهده کرد !! مثلا نسبت بلند شدن مسافرین جوان و دادن جا برای مسافران مسن تر و کهنسال بین آقایان و خانم ها ، بدون اغراق ، شاید بیست به یک باشد !!؟

 

تا همین چند وقت پیش ، وسط اتوبوس یک میله گذاشته بودند و عبور از این محدوده به نوعی جرم سنگین تلقی می شد و نسبت آن هم برای آقایان و خانم ها شاید صد به یک بود !! یعنی رفتن یک آقا به محدوده خانم ها در حد یک تجاوز در سرحدات مرزی بود و می توانست پای ارتش را به جریان باز بکند (!) در حالیکه آمدن خانم ها بیشتر یک بِزِه اجتماعی کوچک و یک دست اندازی شیطنت آمیز بود !! در یکی دو سال گذشته نگاه مردم نسبت به این میله حساس شده بود و بالاخره برداشتند !! دقت کنید که نگاه مردم حساس شده بود و نه آگاهی مردم !!؟؟ این روزها تقریبا در هر ایستگاهی که خانم زیادباشد بدون ملاحظه می آیند و شاید تا چند ردیف از محدوده آقایان پیشرفت داشته باشند و اغلب هم با پرروئی و مکالمات حق به جانب آنها می باشد !! جوان ها زیاد حساسیت نشان نمی دهند و می دانند که بالاخره حکم اخلاقی قضیه به ضرر آنهاست و چه خانم بنشیند و چه آقای مسن ، فرقی ندارد و آنها همیشه سرپا هستند !!!؟؟ ولی مسن ترها همیشه شاکی می شوند و گاه کار به مشاجره با صدای بلند و شاید هم مثل امروز به کمی زیاده روی (!) می کشد ... امروز یکی از آقایان مسن سوار شد و اتفاقا دستانش هم پر بار بود (!) دید که خانم ها با اعتماد به نفس کامل دو ردیف در قسمت آاقایان پیشروی کرده اند !! یکی دوبار نفس بلند کشید و چپ چپ نگاه کرد و بالاخره سرازیر شد !!! و با یکی از خانم ها جرو بحث اش بالا گرفت و خلاصه اینکه کمی اوضاع قاراشمیش شد و راننده دخالت کرد و خانم ها را بلند کرد و همه را فرستاد عقب !! و بعد آن آقا فاتحانه نشست ... و هنوز داشت غر می زد و مثلا داشت کار منطقی اش را توجیه می کرد که یک پیرزنی سوار شد و معلوم بود که خدا سال دارد !! من در صندلی تنها نشسته بودم و بلند شدم و جایم را به او دادم تا بنشیند ... آن آقا به مرز انفجار رسیده بود و نمی توانست بنشیند !! رو به من کرد و گفت : " شما باید از حق تان دفاع کنید ، این کار شما ظلم به دیگران می باشد !! ... خندیدم و گفتم : " ظلم که سهل است ، من دوست دارم سر به تن امثال شما نباشد !! تا دیروز به میله ی وسط اتوبوس شاکی بودید و فکر می کردید شعورتان را نشانه رفته است در حالیکه باید نامه می نوشتید تا دور آن میله را سیم خاردار هم بپیچند !! وقتی چیزی می خواهید که نسبت آن فهم کافی ندارید بهتر آن است که اصلا نباشید !!! "

 

نظرات 2 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 08:34

سلام
از بهترین تذکر/هشدارهایی که درباره‌ی انقلاب‌کردن، اعتراض و شعار خواندم. منظورم از بهترین، واقع‌گرایی و توجه شما به ظرفیت و میزان آگاهیِ مطالبه‌گران است، به جای استدلال براساسِ ایده‌های اسلامی یا غیراسلامی، غربی یا ضدغربی، آزادی‌خواهانه یا ضد آن که این روزها رواجِ نامعقولی دارد.

سلام
شما لطف دارید ... من نمی دانم قضایا از بالا چطور ذیده می شود ، از این پایین ماییم اینطور بنظر می آمد ...

نگین دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 19:49

سلام

یادمه یکبار اینجا کامنت گذاشتم که لطفاً با پیرمردها مهربان باشین همشهری!

ولی الان با برخورد نادرست و حرف نامربوط اون آقا میبینم بعضی ها علیرغم سن و سال بالا، پتانسیل مهربانی رو ندارن.

سلام
والله من خیلی آدم پیرمرد دوست هستم ولی برخی ها بلد نیستند با کارت هایشان خوب بازی بکنند !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد