یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سر در دُم!!

صبح طبق معمول کمی زود بیدار شده بودم !! روزگار ما جوری ست که مردم موفق تا ساعت 10 می خوابند و وقتی بیدار می شوند که بازار باز شده و قیمت دلار مشخص شده باشد و برای همین انرژی روزمره زندگی را از ساعت 11 استفاده می کنند !!! من که ساعت 5/30 بیدار می شوم تا معلوم شدن نبض زندگی (!) ، 5/30 ساعت انرژی صرف حرص و جوش روزمره می کنم !!!

   

حرصی هم که رد داخل می خوریم دقیقا چیزی ست که برای اکثر خارج نشین ها (!) ملموس نیست و ریشه در خودآزاری و مردم آزاری، ملت فهیم و همیشه در صحنه ایران دارد !! مثلا همسایه ما می داند که استارت ماشین اش ایراد دارد ولی نمی رود درست اش بکند (!؟) چون مال شرکت هست و این چرا هزینه بکند !؟ و شرکت هم هزینه نمی کند چون آزار استارت را همسایه های راننده تحمل می کنند نه شرکت !!؟ فحشی هم که همسایه ها هر روز می دهند را نه شرکت می شنود !؟ و نه راننده !؟ چون نزدیکترین راه به دهان هر فرد (!) گوشهای خودش هست !!! حالا شاید یکی هم که فکر می کند خیلی کلاسش بالاست فکر بکند که گران بودن هزینه ها باعث اینهمه خودآزاری و مردم آزاری می باشد ولی در سایر ساعات روز این خودآزاری و مردم آزاری درطبقه متمول جامعه بیشتر توی چشم می زند !! مثلا طرف سفارش داده تا یک وسیله ای از دوبی برایش بیاورند به قیمت 18میلیون تومان ( از قرار شنیده ها !!) تا به اگزوز ماشین اش وصل بکنند (!) تا موقع تک-آف ماشین ؛ نه در پیست مسابقه بلکه در خیابانی که وسط یک مجموعه مسکونی می باشد (!) غرش ماشین تا آنسوی شهر برود !!! آنهم ساعت 1- 2 شب !!!!!

 

خلاصه اینکه حوالی ساعت 6/30 رفتم نان تازه بخرم تا حداقل قسمت صبحانه روز را خوب پیش ببریم ... یکی از نانوایی ها بسته بود و همیشه کارکرد دلبخواهی اش همه را عاصی کرده است ، هر وقت دوست داشت باز می کند و هر وقت دوست داشت کار نمی کند و همیشه مردم را سرگردان خودش کرده است و از این ناحیه همیشه تعدادی لعنت و فحش نثار فرمانداری و کمیته آرد و نان می رود ؛ بصورت روزانه !! ... رفتم نانوایی دیگر ... جلوی نانوایی حدود بیست نفری جمع شده بودند !! نفر آخر را پرسیدم و ایستادم ... عموما جلوی نانوایی دو فقره صفهست ؛ یکی بعنوان نوبت برای کسانی که بیشتر از یک عدد نان می خواهند و یکی هم برای خرید تکی !! یک نفر سریع آمد و دقیقا مردم را شکافت و رفت از نفر اولی که ایستاده بودپرسید : " نفر آخر صف تکی کیه ؟ " آن بنده خدا هم گفت : " من چه بدانم ... برو از ته صف بپرس !! " و وقتی جایگاهش را فهمید آمد کنار من ایستاد و گفت : " صف نوبت چند نفر هستند ؟ " من هم که از ابتدای آمدنش او را زیر نظر داشتم ، اشاره ای به دکه نگهبان یک ساختمان نیمه کاره کردم ( جنب نانوایی ! )  و گفتم : " من اطلاعات نانوایی نیستم ، شاید آن مرد که آنجا نشسته بداند !! " بغل دستی من خندید و گفت : " مرد مومن چند دقیقه صبر کن ، هنوز نرسیده می خواهی از همه چیز سردربیاری !؟ " بغل دستی که پیرمرد شسته رفته ای بود ، خیلی آرام به من گفت : " ما چهل و چند سال هست که توی صف می ایستیم ولی هنوز صف ایستادن را یاد نگرفته ایم !! آن وقت در مورد چیزهایی که نمی دانیم  ادعا می کنیم  و نظر می دهیم ... " گفتم : " 43 سال که کم هست ... در مسایل اجتماعی ، برای عادی شدن هر رفتار خوب حدود ، صد سال وقت لازم هست !! "

 

کمی بعد که تقریبا حدود 40 دقیقه بود !! یک فقره نان گرفتم و به خانه برگشتم ... سر راه یک پراید ایستاده بود و پارکبان محله داشت گزارش محله را می داد و شنیدم که یک مطلبی هم در مورد پاکبان همجوارش ارائه داد که بیشتر حالت فضولی و یا دخالت بی مورد بود !! بقیه راه در فرمانداری بودم و از کمیته آرد و نان می پرسیدم تا یکی توضیح بدهد که قیمت نان یارانه ای 2000 تومان هست و همان نان در آزادپز 5000 تومان هست و این 3000تومان اختلاف ، در اختلاف قیمت آرد هست یا دستمزد !!؟ هر جور حساب می کردم معلوم نبود چی به چی بود !!؟ یعنی یکی در میان سازمان عریض و طویل شورای آرد و نان ، به چنین سوال ساده ای نرسیده بود !!

 

حالا ساعت 8 است و روز را این چنین شروع می کنیم ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام شنبه 9 مهر 1401 ساعت 20:24

امروز صبح ساعت هشت ونیم برای واریز پول قسط راهی بانک شدم
حتی سوپری هم بسته بود مسیر را که رفتم تقریبا تمام مغازه ها بسته بودند
الان فهمیدم چرا
پس منتظرند نرخ دلار اعلام شود
تا به نام دلار کرکره را بالا بزنند
علی برکت الله

سلام
در خورد همه نمی شود نظر داد ولی بازاری جماعت خیلی وقته که کمر به نامردی بسته است و دولت هم در کار خودش مانده چه برسد به کنترل جامعه !!
خدا لعنت کند علی برکت الله و اصحابش را ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد