یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

کوفته را نان تهی کوفته است !!

 

مردی خسته از راه رسیده و شب در خانه ای مهمان می شود و صاحبخانه خبر می دهد که اتفاقا خانم کوفته درست کرده است !! و ... و مرد که مثل من بدغذا بود و اتفاقا کوفته را اصلا دوست نداشت ضمن قرائت شعری می رساند که :  " کوفته در سفره من گو مباش !!  /   کوفته را نان تهی کوفته است !! "

 

 

دیروز بود یا پریروز !؟ ( بنده خدا بیل کلینتون گفته بود  که ایرانی ها حافظه تاریخی ندارند !!!؟؟ ولی نه اینقدر کیپ که آدم فردا یا پسفردا را هم جزو تاریخ بداند !! ) خلاصه اینکه یک سفارشی داشتم و سر راهم یک بسته کاغذ فوتوگلاسه خریدم به قیمت 155هزار تومان و فروشنده بدون اینکه من چیزی بگویم اضافه کرد که یک بسته مانده بود و شاید زیر 180هزار پیدا نکنم !!!! و من دو بسته لازم داشتم و دوری زدم و چند مغازه آنطرف تر از همان مارک یک بسته دیگر خریدم به قیمت 110هزار تومان !!! سر راهم می خواستم وارد مغازه اش شده و تشری به صفت نامبارکش بزنم که دیدم تعظیم کنان در محضر کسی ایستاده است و با خودم گفتم به خاطر 45هزار ، پیش کسی که نمی شناسم ضایعش نکنم !! ( ریا نباشد ...  پوریای ولی چند جا لُنگ انداخته و مورخین یکی را همین جا ذکر کرده اند !! ) رد شدم و آمدم خانه برادرم و بسته را باز کردم و دیدم از یک گوشه اش آب رفته داخلش و هم رنگش تغییر کرده و هم دفرم شده است !!؟؟


مجبورا بلند شدم که بروم برای تعویض آن که دیدم دوچرخه داداشم به من نگاه ملتمسانه ای دارد !! از آخرین باری که دوچرخه سوار شد بودم ، دو رئیس جمهور وارد ساختمان پاستور شده و خارج شده و به حصر رفته اند !!؟ سوار شدم و لعنت بر شیطانی گفته و راه افتادم ، دوچرخه انگار مست کرده بود چون افتان و خیزان راه می رفت !! مسیری که رفتم با برگشتش نهایتا 5 کیلومتر نمی شد !! وقتی به مغازه رسیدم و دوچرخه را نگهداشتم و پیاده شدم ، انگار دوچرخه سوار من شده بود ، پاهایم را نمی توانستم بلند بکنم !!!


وارد مغازه شده و بسته را باز کرده و نشان دادم و گرفتند و پولم را دادند و بیرون امدم و رفتم از مغازه بغلی اش یک بسته دیگر خریدم و تا اینجا باندازه یارانه ماهانه دولت پیش افتاده بودم ( 45هزار تومان ) ... توی پارانتز یک جمله قصار در بکنم : "  یارانه ای که دولت هر ماه به مردم می دهد از فحشی که هر روز مردم به دولت می دهند ، رکیک تر است !! " و مسیر رفته را برگشتم و نوشتم : " حالا می فهمم چرا به کوفته می گویند ، کوفته !! "

 

اگر این قبیل پولهایی که می روند و بعد به جیب برمیگردند را در درآمد ناخالص ملی محاسبه بکنند ، اقتصاد که چشم دنیا را درمی آورد !!

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد