یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اوووف یاااا !!

عنوان را باید با لهجه ی غلیظ استانبولی بخوانید !! کافیست چند سریال ببینید تا " اووووف یااا " را با گوشت و پوست لمس کنید !! برای غیر ترک زبانان محترم همین اشاره کافی که عبارت فوق نشانه تعجب و شگفتی هست !؟

  

 

رفته بودم بازار، با اتوبوس ... و حرفهای همیشگی که هیچگاه تمامی ندارد !! پیرمردی از گرانی گله مند بود (!) مگر کسی هست که گله مند نباشد !! گرانی آنقدر شده است که دوست و دشمن همه معترف هستند !!! و پیرمرد در جملاتی که بیان می کرد هی بدون پاسپورت  می رفت ممالک غربی و برمیگشت !!  گله اش بجا بود و دلایلش نابجا !؟ شاید دوست نداشت کل مطلب را رو بکند !! می گفت : "خودم شنیدم که رئیس جمهور گفت وقتی مهمان می آید بگویید نانش را هم با خودش بیاورد !!" و اشاره داشت که برای دوران بازنشستگی این حقوق کفاف دونفر را نمی کند ، خاصه که با نوه و فرزندان من باید خانه 10-12 نفری را بگردانم !! " یواش پرسیدم : " از این کشورها که تعریف می کنی ، رفته ای یا در گوشی دیده ای !!؟ " چپ چپ نگاهم کرد و چیزی نگفت !! گفتم : " چون دراین کشورها که شما اشاره می کنی گاهی مردم سالی یکبار بچه شان را نمی بینند !! اینکه هر روز ، 10-12 نفر در خانه آدم خراب بشوند در همین حوالی و شاید افغانستان و احیانا عراق باشد !! "


و بعد با خودم فکر کردم مردم چرا منتظر هستند تا رئیس جمهور راه کار نشان بدهد !!! برادرمن که تهران هست اگر ماهانه هزینه خانه اش 30 میلیون باشد ، وقتی دیدن مادرم می آید ، هزینه آن چند روزش بیشتر از هزینه یک ماه خانه خودش می شود !! یا من اگر برای شام بروم خانه مادرم ، خرج آن شبم چندبرابر خرج یک روز خانه ام می شود !!! ما وقتی برای صله ارحام می رویم ، به قصد غارت نمی رویم ...

 

===

 

توی بازار سراغ دوستانی رفتم و یکی از من خواست تا برای خرید یک فقره گوشی برای دخترش ، همراهش باشم !! من هم همراهش رفتم ... اوضاع جیبش خوب است و ایضا دست به جیبش هم !! یک فقره آیفون می خرید برای دخترش که نمره مدرسه و کلاس زبانش تاپ شده بود !!

 

بروم بیایم بقیه را تعریف بکنم ...

 

خلاصه اینکه رفتیم و وارد مغازه ای شدیم ... مغازه ای که ظاهرا متعلقات ارزان موبایل می فروخت ولی در واقع یک مرکزی بود برای ارائه گوشی های کلاس بالای دست دوم و ... جوانی پشت پیشخوان بود و دوستم که قبلا انتخابش را کرده بود مشخصات را داد و او هم یکی دو تا نمونه آورد !! خاصیت فروشگاههای موفق این است که ابتدا چیزی که طرف می خواهد را می آورند و طوری که دل مشتری را نزند (!) یک ایراد کوچک برای آن ذکر کرده و یک گوشی مدل بالاتر را نشان می دهند که ظاهرا برتری خاصی ندارد ولی چون مشتری روی آن کار نکرده است (!) حداقل 25 الی 30 درصد قیمت بالاتری را گفته و چه بسا هم تیرشان به هدف می خورد !! من کناری ایستاده بودم و جریان معامله در شرف اجرا را تماشا می کردم ... یکی چانه می زد و یکی قسم می خورد !! گاه این دست بالا می گرفت و گاه آن یکی اظهار عجز می کرد !! ولی برای من که تماشاگر بودم ، هر دو داشتند دروغ می گفتند !!

 

یک جایی هم ماشین حساب روی میز آمد و کلیدها زده شد و رقمی نمودار شد و به دوستم نشان داد و البته منهم می دیدم !! و قسم خورد که گوشی را با 100هزار سود می فروشد !! من راه افتادم بطرف بیرون مغازه که دوستم پرسید : "کجا می روی ؟ " گفتم : " جایی که هم دروغ باشد و هم قسمی بالایش باشد ، نباید توقف کرد ، مصداق بارز گناه کبیره است ! " دوستم خندید و مغازه‌دار جوان خیلی بهش برخورد کرد !! یعنی از قیافه اش معلوم بود که کلا حرف را گرفته است !! یادش بخیر برادرکوچک نامزد دوستم در زمان های دور زیاد با ما به کوه می آمد و یک روز یک حرفی زد و یکی عکس العمل نشان داد و بااینکه نوجوان بود گفت : " تاثیر حرف آدم در رفتار شنونده دیده می شود !! " دیروز هم فروشنده تقریبا تمام حرف مرا گرفت !!!! وقتی وارد مغازه شدم گفت : " ولی آن طور که فکر می کنید نیست ! " گفتم : " شما اگر ویترین شیکی دارید ، این دوست منهم انبار بزرگی دارد ... بیخود باهم کل کل می کنید !! منهم هیچکدام را ندارم ولی از هر دوی شما بیشتر می دانم !! وقتی در یک گلس معمولی که عمده 25-30 هزار می خرید و 85-100 می فروشید ، 50-60 هزار سودتان هست !! آن وقت در یک گوشی معروف که دست دوم است و معلوم نیست با قاطر وارد کشور شده یا با قایق تندرو (!) و حداقل 60درصدش سود است (!؟) قسم می خوری که 100 هزار سودت هست !! " نه تنها چیزی نگفت بلکه گوشی که 27 میلیون می گفت را 25/5 میلیون حساب کرد و تازه برای 20میلیونش یک چک یکماهه گرفت !؟!؟

 

و در کنار این تماشا ، تماشاهای دیگری هم بود ... تقریبا 5-6 نفر مراجعه داشتیم که وسط کار پاس می کردیم !! یک خانم جوان آمد و سراغ آیفون مدل فلان گرفت و قیمت پرسید و قرار شد عصر برگردد و بردارد !! یکی دو مشتری جوانتر هم آمده بودند برای خرید آیفون و قیمت کردند و قرار شد بروند و عصر با مامان بابایشان بیایند !! یکی هم آمده بود و سوال می کرد تا ببیند می تواند گوشی اش را با یک مدل بالاتر عوض بکند !!!!؟؟ خدا را شکر که در نیم ساعت ، 6 فقره مشتری آیفون دیدم ...

 

برگشتنی با  دوستم حرف می زدیم و بین افاضاتم افزودم : " عصر بابای این بچه ها می آیند و با اکراه یا با میل برای بچه شان ، با یکی از هزار و یک دلیل رایج کوچه بازاری(!) آیفون می خرد !! و فردا توی اتوبوس مغز مرا می خورد که نان گران شد !؟!؟ "

 

===

 

عصر والیبال داشتیم و خیلی هم چسبید ... ترکیب جدیدمان هم جوانتر هستند و هم والیبال بلد هستند !! با این حال هنوز دود ا زکنده بلند می شود !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
همطاف یلنیز سه‌شنبه 4 مرداد 1401 ساعت 17:24 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
.
"عصر بابای این بچه ها می آیند و با اکراه یا با میل برای بچه شان ، با یکی از هزار و یک دلیل رایج کوچه بازاری(!) آیفون می خرد !! و فردا توی اتوبوس مغز مرا می خورد که نان گران شد !"
.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد