دیروز پنجمین سال بازنشستگی را پشت سر گذاشته و وارد ششمین سال از دوران فراغت از کار ثابت و دوران کارهای متعدد غیرثابت شدم ...
یک مدیری داشتیم که خر خودش را خوب پیش می برد و وجهه عمومی خوبی نداشت !! اصولا فلسفه های نچسب و غیرقابل هضمی داشت !؟ مثلا می گفت توی کارخانه نباید هیچ روالی بوجود بیاید !! حتی به کارهای مثبتی که در جهت نظم بخشی به عملیات های مختلف کارگاه بود و سعی داشتیم بصورت روال عمومی انجام یابند ، گیر می داد ...
بعد از بیست و چند سال فعالیت در سیستم کاری کشور که از سر تا پا اشکال داشت ... حالا ششمین سال فراغت از کار را طی می کنم و سیستم بازنشستگی هم داغونتر از سیستم کار هست !! بی نظمی روال جاری کشور شده است و بوی توفیقی هم به مشام نمی رسد !!! بهترین حالت قرار دادن خود در حالت بی وزنی می باشد !!
دیروز سالگرد تولد خواهربانو بود و شام رفتیم جگر خوردیم و صدالبته دخیلی هم چسبید !! امروز هم که تولد مادربانو می باشد و شام می رویم تا بچسبانیم !!
حالا یک شماره ناشناس زنگ زد و خانم پشت گوشی در حال خوش و بش و من فکرم رفته بود به ویزیتوری قابلمه آگرین و ... که گفتند از املاک کیش تماس گرفته اند و نظرم در را رابطه با سرمایه کذاری در املاک و ... کیش پرسید ؟؟؟!!!
سلام
دوست داشتم از تجربه و دانش خودتون درباره ی اینکه چطور این بهترین حالت (حالتِ بی وزنی) رو ایجاد می کنید، بگید.. به نظرم ایجاد این حالت، بخشِ سخت ماجراست که روحیه و تجربه میطلبه.
سلام
باید راه و جملات مناسبی برای بیان این وضعیت پیدا بکنم ...