یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بزرگ نیسان داران !!

 

خدا نصیب هیچ مومنی نکند (!) یک همسایه داریم که مستاجرش یک فقره نیسان آبی دارد ... ( ادامه بدهم یا تا همین جا کفایت می کند !؟ )

  

خلاصه اینکه آن مورد را فعلا تا همانجا نگهداریم که باندازه کافی گویا بود و از یک جای دیگر ادامه بدهیم !! نصف شب بود و از خواب پریده بودم و وقتی به خودم آمدم دیدم که خوابم پریده است !؟ در عالم خواب و بیداری بودم و لابلای حرفهای چند روز گذشته دنبال خوابم می گشتم که یکی را در خیابان دیدم که مرا با اشاره دست می خواند و رفتم جلو از من پرسید : " کسب و کارت چیست !؟ " گفتم : " بازنشسته هستم و در خدمت جامعه ! " گفت : " خوب شد ... به من گفته اند برو خیابان و از اولین بازنشسته ای که سر راهت دیدی ، یک حکم بگیر !! " گفتم : " خیلی شبیه داستان های چینی شد ، از آنهایی که شاه یکی را می فرستد برو فلان کار را بکن و بیا و ... " خندید و گفت : " تو اینطور فکر کن !؟ " گفتم : "حالا به چه چیزی حکم بدهم ؟ " گفت : " اگر دست تو بود در مورد وزیر تازه مستعفی وزارت تعاون و کار چه می کردی !؟ " با خودم فکر کردم درست است که خواب می بینم ولی خواب بی تعبیری خواهد بود ، چون این روزها گوشم از این حرفها پر هست و تا ته خوابم هم نفوذ کرده اند !! گفتم : "من چرا باید کاری بکنم و حکمی بدهم !؟ وزیر را من تعیین نمی کنم که برایم جواب بدهد !! رئیس جمهور باید بخاطر بی لیاقتی و بی آبرو کردن مسند وزارت به آن بزرگی ، گوشش را بگیرد که نگرفته است ، البته وزارت تعاون و کار و ... از ابتدای تاسیس چنان وزارتخانه ای ، منفعل ترین وزارت خانه در کشور بوده و کدام رئیس جمهور گوش کدام وزیر را گرفته بود که آدم انتظار بیخود داشته باشد !!!؟ خدا راشکر در دیدگاه جمهوری اسلامی و فقهای پشت پرده دو چیز حرام بر گردن حکومت سنگینی می کند که یکی از آنها بیمه هست و دیگری بانک !؟! نه سر در میآورند و نه معادل و بومی اش را می توانند بسازند !! و البته علاقه ای هم ندارند ... ) و دیگر اینکه اگر نماینده گان مجلس اراده بکنند باید برای اعاده حیثیت از دست رفته شان در دادن رای اعتماد وزیر مستعفی را به مجلس بخوانند و یک تف دسته جمعه به صورتش بیاندازند که این نیز ممکن نیست ، چون تف ها به صورت خودشان برخواهد گشت و خواهند گفت خودم کردم که لعنت بر خودم باد !! ... ولی همان جلوی وزارتخانه 70 تا شلاق بزنند تاثیرش تا صد سال باقی می ماند !!"

 

کمی بعد که بیدارتر شده بودم با خودم گفتم عجب روزگاری شده است ، میخواستم از دست همسایه ای بنالم که نیسان آبی دارد و دیدم کشور دست یک عده وزیر جوان افتاده که همگی نیسان آبی دارند !!!؟

 

کمی بعد دوباره به خواب افتاده بودم و در خواب بدجور هوس نوشتن به من دست داده بود ... مثل دیوانه ها در تقلا بودم برای رسیدن به پشت میزم ونوشتن !! چند تا نوشته ی ناقص دارم که فرصت نمی کنم بنویسم و ادامه بدهم ... صبح ساعت 6 بود که بهوراه دوستم به چاپخانه اش رفتم برای چند کار نیمه تمام و توی راه هم داشتم می نوشتم و کمی بعد که او بدنبال کاری بیرون رفت و تا ظهر نیامد من همچنان توی ذهنم داشتم می نوشتم !!

 

پهلوی دلخوشی اش به این بود که در جمع های متملقانه او را بزرگ ارتش داران می نامند و خر-کیف می شد !! ورق کارش که برگشت دید اگر چهار تا لات پرورش داده بود از اینهمه ژنرال و سپهبد و ... بهترتر ازش دفاع می کردند !؟!؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد