یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

دیروز و امروز !!

 

 دیروز در خانه بودیم و منتظر رسیدن کسانی که در این چند روز ددر رفته بودند ... عصر باتفاق نوراخانی مو بانو از خانه زدیم بیرون تا مثلا برویم به یک کتابفروشی سر بزنیم !! قرار را به بسته بودن گذاشته بودیم ولی بهانه ای بود برای کمی قدم زدن و هواخوری ...

  

 

یک جایی از مسیر ماشین را نگهداشته و راه افتادیم دنبال نوراخانیم !! تقریبا همه چیز برایش جذابیت دارد و این یعنی دنیای یک کودک !! و اگر هیچ چیز و یا چیزهای کمی ما را جذب می کنند به دلیل اشکال در فرستنده نیست (!) بلکه گیرنده های ما بخاطر ورود به مراحل بزرگ سالی از کار افتاده اند !!

 


و دیروز روز جهانی محیط زیست بود !! خیلی کم به آن پرداخته شد و دلیل خاصی هم نداشت !؟ محیط زیست ما نشان می دهد که ما چگونه ملتی هستیم و با چه درکی از محیط زیست !! البته اگر دیروز حتی بصورت زیرنویس هم در تلویزیون به این روز مهم اشاره می شد !! جمعیت فعال در زمینه تخریب طبیعت که این چند روز در ماموریت تخریبی بودند (! ) می گفتند که حتما دولت ایران این روز را در وسط این تعطیلات چپانده است !! تا جلوی شادی و تفریح مردم گرفته شود !؟!؟ حفظ محیط زیست رابطه مستقیم با درک محیط زیست دارد !؟ و ما نه دانش آن را داریم و نه می توانیم به چیزی که نمی دانیم چیست !؟ بودجه مکفی اختصاص بدهیم !!؟

 

و کمی بعد رسیدیم جلوی کتابفروشی مورد نظر !! تقریبا همه جا بسته بود و فقط کتابفروشی و یک خرت و پرت فروشی باز بود !! این روزها کتابفروشی هم چیزی در ردیف خرت و پرت فروشی هست !؟ وارد شدیم و بانو رفت سوال بکند و ببیند کتاب مورد نظرش هست یا نه !؟ من و نوراخانیم داشتیم کیلوئی نگاه می کردیم !! هر کتابی که قطع کوچکی داشت را برمی داشت و می گفت این نینی بوک (!) هست و برای من هست !! یکی دو کتاب را پرسیدم و می دانستم که نخواهند داشت (!) ولی کتابفروش را هم باید به چالش کشید تا فرق خودش با سبزی فروش را بداند !! و سرانجام ، چهار کتاب من خریدم !؟ و چهار کتاب کودک برای نوراخانیم خریدند !؟ و بانو همان یک کتابی که می خواست را خرید ...

 

 

و من هنوز اعتقاد دارم که کتاب خوب خیلی کم شده است !! و بازار کتاب را تجارت می گرداند !! ولی با این توصیفات ، نباید کتاب خواندن خشک و متوقف شود !! می شود با کمی حوصله کتاب های متوسط و بد را خوب خواند !!؟

 

اموز هوا کمی گرم بود ... من غرق عرق بودم و مشغول کار کردن در چاپخانه دوستم !! صبح داشتم از خانه می رفتم بیرون که زنگ زد و خواست که بروم و کمکش بکنم !! من هم رفتم ... کلافه شده بود از دست گرما (!) ولی چون با تلفن حرف می زد و یک دائم التلفن (!) می باشد ، کلافگی کار را با کلافگی هوا اشتباه گرفته بود !! کمی آب خورد و به من هم تعارف زد ولی من نخوردم !! بعد چند تا چایی خورد و من فقط یکی خوردیم !! کمی بعد کمی نان و ماست محلی خورد که همسایه اش برایش آورده بود (!) من نخوردم ولی قرار شد سهم ماست مرا نگهدارد (!) و کمی بعد ناگهان افتاد ، هم فشارش و هم خودش !! رفت و دو ساعتی خوابید و با چهره ی سفید برگشت !! تا عصر سردردُم  ( مشابه همان سر در گم !! ) بود !!

 

7 عصر به خانه رسیدم ... دوشی گرفته ... کمی نان و پنیر و خیار خوردم ( اندازه یک پرس چلوکباب سلطانی چسبید !! ) ... یکی دو لیوان هم آب خوردم ...


امروز صبح خواندم که حجت الاسلام دعایی فوت کرده است !! بعد از خبر فوت فاطمی نیا ، شنیدن این خبر هنوز بنظرم زود بود !! هر دو را خوب می شناختم ... کم کم دارم به روزگار و بازی هایش شک می کنم ... روزگار دارد مهره های خوبش را کنار می کشد !؟ وگرنه برای مُردن کرور کرور آدم مستحق وجود دارد ...

 

نظرات 1 + ارسال نظر
همطاف یلنیز چهارشنبه 8 تیر 1401 ساعت 13:53 http://fazeinali.blogfa.com/

"روزگار دارد مهره های خوبش را کنار می کشد !؟ وگرنه برای مُردن کرور کرور آدم مستحق وجود دارد ..."
.
سلام سلام
.
خداییش روزگار را چه می شود!؟

سلام
روزگار دارد روال خودش را پیش می برد ، انسان های دموکراسی زده (!) فکر می کنند که روزگار باید برنامه روزانه اش را به آنها بدهد تا آنها هم رای گیری کرده و نظر بدهند ... انسان های واقعی تر ، اما ، با داده های روزگار خوش هستند و برای نداده ها دست به دعا هستند !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد