استاد فاطمی نیا

امروز در تبریز بمناسبت درگذشت استاد فاطمی نیا ، یکی از بهترین ها در حوزه اخلاق اسلامی ، مراسمی در حسینیه هنر برگزار شده بود و من این پوستر را که مدیرکل ارشاد اسلامی در صفحه اینستایی خود گذاشته بود برداشتم ...

امروز دردلم بود که به این مراسم بروم و نمی دانستم که این امر چگونه محقق خواهد شد !؟ وقتی چیزی به دلم بنشیند ، مطمئنا از یک جایی محقق می شود و من اصلا به از کجایی اش زیاد فکر نمی کنم !! من قبلا هم گفته ام که زیاد قضا و قدری هستم و البته که خیلی هم از این داستان راضی هستم !! چیزی که باید به من برسد راهش را پیدا می کند و چیزی که باید از دستم برود ، یک راهی برای رفتن پیدا می کند !!

بعد از ظهر در خانه بودم و نوراخانیم هم خواب بود و بانو رفته بود کلاس !! دقیقا وقتی ساعت 17 شد من داشتم ساعت را نگاه می کردم ولی انگار چیزی محقق نشد !!؟ اگر قرار بود محقق نشود (؟!) پس چرا به دلم نشسته بود !؟!؟ چند دقیقه بعد نوراخانیم از خواب بیدار شد و مستقیما رفت پشت کامپیوتر من نشست برای تماشای کارتون !! زنگ خانه مادرم و در خانه بود و تنها و ... !! اسنپ گرفتم و باتفاق نوراخانیم راهی خانه مادرم شدم ...بگذریم از حرفهایی که در داخل ماشین با راننده داشتم و تقریبا کل مسیر را نردبان گذاشته بودم !!؟؟ " یولا نردیوان قویماخ " ( در راه نردبان گذاشتن ! ) یک مثل پرکاربرد هست و این مفهوم را می رساند که با صحبت کردن و مشغول شدن ، طولانی بودن راه و زمان را کوتاه کردن !!

به خانه رسیدیم و کمی مشغول حواشی بودیم و کمی بازی و خوردن و ... !! دوری درتلویزیون زدم و برنامه خاصی نداشت !! از شانس بد من شبکه ورزش هم بسکتبال نشان می داد !!؟ گاهی اوقات هم می شود که می روم سراغ تلویزیون و می بینم که مسابقه والیبال دارد و خوش به حال می شوم !! کمی بعد دوری در شبکه ها زدم و به شبکه قرآن رسیدم ... اصولا وقتی در خانه تنها باشم به این شبکه می روم ولی وقتی توی خانه شخص دیگری باشد مطمئنا شبکه قرآن را انتخاب نمی کنم !! اینهم از یک وسواس اعتقادی نشات می گیرد !؟!؟ خلاصه اینکه شبکه قرآن یک ویژه برنامه داشت در رابطه با زندگی و مرگ استاد فاطمی نیا !! و اتفاقا همه را نگاه کردم و برنامه خیلی خوبی بود و بمراتب از حضور در حسینیه هنر (!) بهترتر بود ...

ما یک تبریز داریم و دونوع سکنه داریم که به هر دو تبریزی می گویند !؟ ولی این دو مانند همان دو دریایی هستند که در هم ادغام نمی شوند !! تبریزی های اقلیت که هسته مرکزی فکری تبریز را شکل می دهند (!) زیاد در انظار عمومی و کوچه بازار و مناصب دولتی نیستند !! حتی اکثریتی از آن اقلیت در تهران و قم زندگی می کنند ولی دورادور بر فعالیت هسته مرکزی نظارت و اعمال نظر دارند !! دسته دوم که اکثریت هستند، اینها هم جزو پوسته ی تبریز هستند که امورات تبریز را در دست دارند و سر رسیدن به مناصب دولتی و اداری !! و گرفتن سهمی از قدرت مرکزی تبریز باهم رقابت داشته و گاه باهم درگیر می شوند !! اینها آسمان هم که بروند ذره ای در هسته مرکزی و فکری تبریز نفوذ نمی کنند و نمی توانند بکنند !! تبریزی های فعال در هسته ی مرکزی فرهنگ تبریز ، فرقی نمی کند چند نسل در تبریز بوده باشند و یا اولین نسل حضورشان باشد ، بواسطه داشتن یک سری اعتقادات و افکار و رویکرد (!) می توانند جز هسته تبریز محسوب بشوند !! اقلیت وابسته به هسته (!) ، هر چقدر هم بزرگ باشند در غربت خانگی می میرند ، با یک توجه مختصر ولی ماندگاری عجیبی پیدا می کنند  !! ولی اکثریت وابسته به پوسته (!) ،همیشه مقداری بیشتر از آنچه حقشان هست ، می توانند توجه جلب بکنند و رفتنشان همیشه پر سر و صداتر است !! هر چند خیلی زود بهمراه خاک سرد شده و فراموش می شوند!!

سید عبدالله فاطمی نیا ، فرزند سید اسماعیل شندآبادی بود !! متولد سال 1325 در تبریز ، چند صد متر پائین تر از امامزاده سید حمزه ، که بعدها به مقبرةالشعراء معروف تر شد !! در کوچه ای که به درب قدیمی محله سرخاب می رود ، و امروزه بنام شهید حسین بهروزیه معروف است !! پدرش آدم باسواد و معروف و یک منبری خاص بود و اینکه استاد فاطمی نیا از پدر ارث معنوی زیادی برده باشد جای شک نیست !! بعدها به قم و تهران مهاجرت کردند و در همان اوایل انقلاب نام فاطمی نیا را به جای شندآبادی جایگزین کردند تا از اسارت خاک آزاد شوند !! نسبتهای خاکی ( پسوند محل تولدی که پشت فامیل می آید ؟! ) که در زمان انتخاب فامیل و برای جلوگیری از تشابه اسمی زیاد ،  برای بعضی ها انتخاب می شد برای اکثریت خوب است و برکت می آورد (!) مخصوصا کسانی که می خواهند در محل خود و از این محل کسب موقعیت بکنند !! ولی برای اقلیتی که رها از خاک هستند ، گاه موجب دردسر است !! و بی جهت باید به کسانی پیوند بخورند که هیچ تناسب فکری و عقیدتی با آنها ندارند !!؟؟