مهمان های نوراخانیم

چند روز پیش مادرم رفته بود تهران پیش برادرم و بعد از ده روزی که مانده بود ، نوه را هم همراه خود آورده بود ... و نوراخانیم میزبان دخترعموی خودش بود !! در این پنج روزی که دختر عمو اینجا بود هر روز نور اخانیم می رفت تا به دخترعموهایش باشد و بقول خودش با آنها شلوغی بکند !!!!

 

دخترعموها از نظر فاصله سنی با هم شش ماه اختلاف دارند و با نوراخانیم که کوچکترین نوه باشد ، حدود بیست سال !!! البته پسرعموها هم همینقدر و یا بیشتر فاصله سنی دارند و این برای نوراخانیم یک موقعیت خیلی خوب در میان نوه هاست !! تا کالری آخر با آنها بازی می کند و آنها هم خیلی هوایش را دارند ...

پنجشنبه شب مهمان داشتیم و دخترعموها آمده بودند خانه ما و شب هم ماندند ... فرصتی هم پیش آمده بود تا نوراخانیم کمی فارسی بشنود و حرف بزند و در مقابل دخترعموی پایتخت نشین داشت بصورت عملی زندگی روزمره با زبان انگلیسی را تجربه می کرد !! برای خود ما هم عجیب بود ؛ مثلا وقتی دخترعمویش ( به فارسی ) به او می گفت که برود از اتاقش فلان چیز را بیاورد !! بلافاصله می رفت و می آورد و همگی می خندیدیم !!

صبح جمعه ، حوالی ساعت 12 ، تصمیم گرفتیم برویم یک دوری بزنیم تا بچه کمی مناظر برفی ببینند !! یک دور کوچک 250کیلومتری زدیم و کلی چشم انداز برفی دیدیم ... آسمان آبی و سربراه بود و زمین سفیدپوش و متین !! ... کلی هم برایشان فیلم گرفتم و عکس گرفتم  ...

داشتن همبازی های انسانی بمراتب از داشتن گرانترین اسباب بازی ها بهتر است و ایفای نقش یک همبازی ، برای یک کودک  ، هم فوق العاده سخت هست و هم فوق العاده شیرین !! و کودکان این را درک می کنند ...