سوز دی ...
امروز دماسنج 10- را نشان می دهد و سوز سرما بیشتر اذیت می کند از دیروزی که دماسنج 17- را نشان می داد... بهرحال دی ماه است و بقول محلی های منطقه ی ما چیلله بزرگ است و تا چند روز دیگر پرچم سرما را می دهد به چیلله کوچک تا او هم قدرتش را به رخ بکشد !!
امید سرمایه بزرگی هست !! و بقول فرانسوی ها " تا امید هست زندگی هست ! " امید به آمدن نوروز و بهار و سال نو هست که سرمای زمستان را قابل تحمل تر می کند ...
صبح طبق معمول پنجره آشپزخانه را باز کردم تا مقداری گندم برای کفترها بریزم ... کفترها دوتا دوتا و سه تا سه تا ، روی پشت بام های اطراف می نشینند تا زیاد بچشم نیایند و وقتی چند تایی برای خوردن به طرف غذا می روند (!) بقیه نیز سر می رسند (!) ... اطراف پنجره یخ زده بود و در بزحمت باز شد ... یادش بخیر زمستان های قدیم در خانه ی قدیمی که پنجره ها چوبی بودند (!) دی ماه و بهمن ماه که می شد ، با یک پارچه ضخیم جلوی پنجره را می گرفتیم و توی یک اتاق دور یک بخاری جمع می شدیم و بقیه اتاق ها حکم یخچال را داشتند !! حالا مردم در چله ی زمستان با تی شرت توی خانه می چرخند و خیلی ها هنوز بالا رفتن رفاه را قبول ندارند البته شاید حق دارند و رفاه را با رضایت از زندگی اشتباه گرفته اند ... اصلا برای همین است که خیلی ها دور خودشان می چرخند !!
چند روز پیش شیطنت نوراخانیم گل کرده بود و گیر داده بود به قفسه ی کتاب های من ... کتاب ها را بیرون می کشید و روی زمین می انداخت و فرار می کرد !! من هم مانده بودم وسط دو درماندگی !! نه نورا خانیم آن قدر بزرگ شده است که بفهمد چکار می کند !؟ و نه کتاب ها قدرت دفاع از خود داشتند !؟ هر کدام زمین می افتاد بر می داشتم و گرد و خاکشان را فوت می کردم و سر جایشان می گذاشتم ... گرد و خاکی که روی کتاب ها می نشیند از فقری که در جامعه دیده می شود ، زجرآورتر است ولی چه می شود کرد !! سلبریتی های بیسواد که مایه حسرت احمق ها هستند (!) دومی را بیشتر منعکس می کنند تا این !!
مجلد شده ی وبلاگ 95 را برداشتم و ورق زدم و چشمم به مصاحبه ی طنزی افتاد که با خودم کرده بودم در رابطه با گرفتاری 4 نفر در حادثه بهمن ، در کوههای میشو ، در منطقه شهرستان مرند ، یادم افتاد که چند روزی هست که می خواهم مطلبی بنویسم در مورد حادثه مرگ دو نفر در قله علم کوه و بلافاصله گم شدن دو نفر کوه شانجان ، جبهه جنوبی قله میشو !! شاید در پستی جدید !!!؟؟
