یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

عقب گرد !

 

برخی فکر می کنند که اگر زمانی بد بوده اند و حالا دارند خوب حرف می زنند و خوب فکر می کنند!! ؛ این به آن در!! ولی باید به این افراد گفت که ابتدا اگر توانستید اثر بدی تان را پاک کنید و به جایش کار خوب بکنید ( نه اینکه حرف خوب بزنید و فکر خوب بکنید ! ) تا شاید با چشم پوشی از گذشت زمان بشود به شما گفت اصلاح طلب!!

  

 

متاسفانه اصلاح طلب های جامعه ما ؛ بغیر از اصلاح طلب های سیاسی که اصلا اصلاح پذیر نیستند!!! غالبا فکر می کنند که می توانند عمل بد را با حرف خوب معاوضه بکنند و وقتی می بینند که نمی شود فکر می کنند که دستی مانع موفقیت آنهاست در حالیکه این دست دیگران نیست که تقلب بودن رفتارشان را مشخص می کند بلکه وجود نامتشخص خودشان هست که خودشان را آنگونه که هستند نشان می دهد نه مثل حرفهایشان!!


  ===


یکی استوری کرده است که :" ما خودمان دیگران را بزرگ می کنیم و دنبالشان راه می افتیم و ..."  برایش نوشتم :" شما دیگران را بزرگ می کنید و به دیگرانی هم القا می کنید که آنها بزرگ هستند و عده زیادی بخاطر شما دنبال دیگران راه می افتند و تازه شما می فهمید که اشتباه کرده اید و شاید هم منافعتان تامین نمی شود!! آیا همانگونه که دیگران را ترغیب به پیروی کرده اید می توانید ترغیب به عدم پیروی بکنید!؟!؟ برای اشتباه اول خودتان چه تاوانی می دهید!؟ تا دیگران باز به شما اعتماد بکنند و اگر دیگران ، دیگر به حرف شما گوش ندهند چه حقی دارید که ناراحت بشوید!؟ تازه اگر دیگران دوباره به شما اعتماد بکنند آیا گوسفندانی بیش نیستند !؟!؟"


===


امروز رفته بودم دادگستری (!؟) بخاطر یک امضایی که بعنوان شاهد زده بودم ... از قدیم گفته اند اگر پولت زیاد است ضامن شو و اگر وقتت زیاد است شاهد شو!! و من شاهد یک معامله بودم که از همان ابتدا به نفع هیچ کس نبود!!! خلاصه اینکه یکی از طرفین که زمانی نماینده مجلس هم بود و رفتار شارلانی اش را مصونیت و ارزش سیاسی اش پوشش می داد!! رسما زیر یک سند زده بود و آن را تقلبی خوانده بود و من رفته بودم تا بگویم کاری با سند ندارم ولی آن امضا مال من هست و اگر زمانی آن را آنجا زده ام دلیل صحت و اعتبار سند است !! یکی دو ساعتی در دادگاه بودیم و البته روی صندلی انتظار و داشتیم از خاطرات گذشته مان حرف می زدیم و فرقی نداشت که کجا باشیم!!


وکیلی هم آمد و داشت برای ما الفبا یاد می داد که چه بگوئیم و چه نگوئیم که گفتم : " لطفا به کارهای دیگرت برس!! ما می دانیم بعد از 13 سال در مورد یک امضا چه بگوئیم!؟ ما نه طرف دوستمان هستیم و نه طرف متخاصم دوستمان (!) ما برای اعاده حیثیت امضایمان آمده ایم ... " گفت : " آخه اینجا فضایش فرق دارد و شما باید بدانید چه می گوئید و چطور می گوئید تا برداشت اشتباه نشود! " گفتم : " 13 سال این امضا که سهل است ، 23 سال پیش ما یک پرونده داشتیم که در عرض 23 روز ، 35 تا قاضی آن را خوانده و نظر نداده بودند و شما برای پیش نیاز قاضی شدن باید دو واحد آن پرونده را پاس بکنید !!! ضمنا طرف ما امروز نخواهد آمد ... استرس دادگاه نداشته باش!! " و دوباره مشغول شدیم و او هم داشت به ما نگاه می کرد ...

 

کمی بعد دفتردار خوشگل و خوش پوش (همان 23 سال پیش اگر خانمی به دادگاه می آمد باید توی کیفش یک چادرمشکی هم می آورد تا به دادگاه راه بدهند!! حالا خانم منشی ها و دفتردارها بدون آرایش رنگی و با همان آرایش سیاه و سفید رنگ دادگستری را عوض کرده اند و بانوان عین مترو و اتوبوس ، توی راه پله ها در گردش هستند!!) وکیل ما را صدا زد و خبر داد که به علت کولاک شدید ، شاکی نامحترم دیر خواهند کرد!! و من از این گوشه گفتم : " آفتاب هم بود نمی آمد!! " و یک ربع بعد دوباره خبر دادند که شکایت شان را استرداد کرده اند و پرونده ای در کار نیست!! ما هم فحشی نثار روح پدر مرحومش کردیم و راهی خانه شدیم!!!


===


می گویند پسر ، نعمت است و دختر ، رحمت!!! خدا در مورد نعمتهایی که داده بازخواست خواهد کرد ولی در مورد رحمت ها ، بازخواستی نیست و برای همین یکی از مصادیق " باقیات الصالحات " را داشتن دختر ذکر کرده اند!!!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد