یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نقدی بر یک نسیه !!

 

اصطلاح شوگرددی تازگی هادر ایران هم رواج پیدا کرده است ولی مطمئنا با این اوضاع اقتصادی موجود رواج فرهنگی آن خیلی زمان بر خواهد بود !؟!؟ ولی می توان جریان شوگرددی را یک جور دیگر نگاه کرد ... لازم نیست همیشه چشمانمان را بشوریم و جوری دیگر ببینیم (!؟) گاهی می توان موضوعات را شست و دوباره به آنها نگاه کرد (!؟)

   

مثلا در ده روز گذشته من در یکی از مراکز فرهنگی شهر تردد زیادی دارم (!) این مرکز یک زمانی آخر شهر محسوب می شد و حد ترخص شرعی تبریز را از آنجا محاسبه می کردند (!) ولی حالا دیگر برای خودش مرکز شهری شده است (!!) در کلانشهر ها می توان مرکز شهرهای مختلفی داشت (!) در کلانشهرها مردم زیاد دنبال مختصات جغرافیایی نیستند و مختصات انسانی و فرهنگی بیشتر بکار می آید !! در این مرکزی که سالهای سال زیاد خوشم نمی آمد و حالا حضور دارم (!؟) تردد غریبه ها خیلی زیاد است و اکثریت این غریبه ها را دانشجویانی تشکیل می دهند که از اطراف دور و نزدیک آمده اند و غالبا با یک ظاهرسازی ناشیانه دوست دارند اگر چه شبیه محیط نمی شوند ولی شبیه خود واقعی شان هم نباشند !! اقلیت دیگر را هم مسافرینی به خود اختصاص می دهند که از استان ها و شهرهای اطراف برای مراجعه به بیمارستان ها و مراکز درمانی می آیند ؛ اینها غالبااز طریق پلاک ماشین قابل شناسائی تر هستند !! تقریبادر هر روز بین دو فاصله ی ده دقیقه ای بین ایستگاه اتوبوس تا محل کارم و برگشت (!) حداقل به ده نفر آدرس می دهم ... شدت و ضعف سوال ها نشان دهنده میزان غربت هر فرد می باشد !!

 

دیروز که ایستاده بودم تا اتوبوس بیاید ، انگار در خیابان آدم خوب پیدا کرده بودند !! ماشین ها برای پرسیدن آدرس پشت سر هم نگه داشته بودند ... نفری که توی ایستگاه ایستاده بود و کارت مسافرین اتوبوس را می زد به من گفت : " من خیلی جاها را نمی شناسم و آدرس دادن واقعا برایم سخت است ، مخصوصا هم که باید فارسی آدرس بدهم !! مردم هم وقتی کاور مرا می بینند فکر میکنند لابد همه جا را می شناسم و برای همین همیشه وقتی اتوبوس می رود می روم و آن پشت جوری می ایستم که کسی از من آدرس نپرسد !! ولی گوش می دادم تو خوب بلدی و خوب آدرس می دهی !! " یک ماشین شاسی بلند توقف کرد و پلاکش را هم دیدم که نمی گویم (!) کمی دنده عقب آمد و خانم خیلی جوانو شیک کرده ای شیشه را پائین داد و آدرس پرسید ، پشت فرمان یک مرد مسنی نشسته بود که شاید بابابزرگش بود ولی وقتی خانم آدرس را گرفت چنان با عشوه به راننده ، عزیزم گفت که من آسمان را نگاه کردم ببینم چیزی زمین نیفتاده باشد ؛ یک چیزی مثل خورشید !!! و همان لحظه فکر کردم شاید شوگرددی یا شوفرددی اش بوده باشد !! و بلافاصله بعد از اینکه به یک جوان تیپ زده در اصلی دانشگاه را نشان دادم (!) به حرف مردی که توی ایستگاه کار می کرد برگشتم و فکر کردم با این حساب منهم یک شوگر شهرداری محسوب می شوم !!


حالا دیگر دنیا عوض شده است و کلمات بار معنایی مختلفی به دوش می کشند ... اگر شوگرددی و شوگرمامی در برخی کشورها یک پدیده فرهنگی برای ترمیم روابط عاطفی با پول می باشد (!!؟) در کشورهای فلاکت زده ؛ خاصه از نوع مدیریتی می تواند یک ترمیم اجتماعی و مدیریتی با وقت و تجربه آدم های پا به سن گذاشته می تواند باشد !!! البته این شوگرمدیران باید از کسانی که قبلا شکستهای مکرر مدیریتی داشته و برای ترمیم گذشته ی خرابشان اصلاح طلب شده اند ، نباشند !!

 

امروز توی چهارگوشه میدان ها بنرهایی با عنوان روز بسیج می دیدم و هنوز آن فکر توی سرم بود که سالها قبل یک عده باعنوان بسیجی ، آستین بالا زده بودند و کاری که شوگرددی ها از یک هزارم آن عاجز هستند را (!) با هزار برابر کیفیت انجام می دادند و نامشان بسیجی بود ... هر چند مراکز بسیج در زمانه ای که هستیم بیشتر یک بنگاه کاری با عناوین خوشنام وخوش رنگ برای امرار معاش برخی ها شده است و گاهی با شوگرددی های کف خیابان هم قابل مقایسه نیست !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد