یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

عشقِ کرونایی !!

 

یکی دو هفته پیش بود که نوشتم عموجان ، آخرین بازمانده از نسل قبلی دار فانی را وداع گفت و رفت ... دیروز رفته بودم برای تشییع و تدفین یکی از بچه های فلجش که دو هفته بعداز پدرش فوت شد !!

   

خلاصه اینکه بعد از فوت پدر ، دختر بزرگش که هزاران سال است در تهران ساکن هست (!) بیکباره دچار هیجان عاطفی می شود و به سرش می زند که بیاید و حداقل تا چهلم پدر (!) کنار برادر و خواهر علیل اش بماند تا دوری پدر را کمتر حس بکنند !! البته بیشتر اینکه سرشان را گرم خودش بکند والا در این دنیا ، هیچ کس جای دیگری را نمی تواند پر بکند !!

 

خلاصه اینکه خواهر بزرگ بهمراه خود ویروس کرونا را آورد به اتاق برادر و خواهرش و چند روز بعد که بیماری اش عود کرد (!) بقیه را هم گرفتار کرد و همه را راهی بیمارستان کرد ... پسر عمویم که یک سال از من کوچکتر بود ، حین تزریق آمپول تشنج کرده و بلافاصله فوت می کند !! دو خواهر دیگر بعد از چند روز بستری شدن و تزریقات متوای و احیانا خیلی گرانقیمت تر (!!!) به خانه برمی گردند تا این بار داغ برادر را هم بگذارند روی داغ فراق پدر ...

 

وقتی ما داریم داستان را بحرانی تر می کنیم !! یاد تکه ای از شعر کسرائی در مهره سرخ می افتم و از زبان کرونا می گویم :

" این حرفها

   چرا زتو !؟

تندی چرا به من !؟ "

 

نظرات 3 + ارسال نظر
ترانه یکشنبه 21 شهریور 1400 ساعت 06:35 http://taraaaneh.blogsky.com

تسلیت میگم . و برای اون دو خواهر درد سنگینی هست غم از دست دادن پدر و برادر.

سلامت باشید

محمدرضا یکشنبه 21 شهریور 1400 ساعت 21:15

سلام
بسیار متاثر و متاسف شدم .اینکه مطابق رسم معمول بخواهم برایش طلب رحمت و مغفرت و آرامش روح کنم خودم را در آن جایگاه نمی بینم چراکه این انسان ها همیشه در جوار رحمت حق ومعصوم و در مغفرت و آرامش روح هستند الهی رضایم به رضای تو.

سلام
اتفاقا پسرعمه ی بزرگم یک جوان بیست و دو ساله را پیارسال از دست داد و از آن موقع شدیدا افسرده شده است ... سر خاک پسرعمویم که پسردایی او هم می شود خیلی ناراحت بود و می گفت می ترسم چیزی بگویم و کفر بشود !! گفتم او پنجاه سال زندگی کرد و یک کلمه که مشکوک به کفر باشد نگفت و هر وقت حالش را می پرسیدم می گفت خدا را شکر ... و نه مثل خیلی ها که خیلی چیزها دارند و شکرشان طعم فحش می دهد !!!
روح همه رفتگان شاد

محمدرضا دوشنبه 22 شهریور 1400 ساعت 00:47

سلام
هواخواه توام جانا ومی دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
حافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد