یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

نیم دور 600کیلومتری !!

 

حوالی ساعت 11 بود که خواستیم برویم یک دوری بزنیم تا نوراخانیم هم استراحتی کرده باشد !! من بشخصه چرت توی ماشین را خیلی دوست دارم و نوراخانیم هم بدش نمی آید توی ماشین بخوابد !!

  

 

شب قبل به یکی آدرس داده بودیم تا برود و از گردنه مابین شهرستان هریس - مشکین شهر دیداری داشته باشد !! خودمان هم خواستیم تا برویم و ببینیم آدرسی که برای آنها داده ایم چقدر مناسب فصل بوده است !! اولین شهری که تقریبااز وسطش رد شدیم هریس بود !! توی خیابان ازدحامی بود سنگین و معلوم شد که در مدرسه ای دارند رای گیری می کنند و پروتکل ها شامل محوطه انتخاباتی می شد و مردم کوچه و خیابان را شامل نمی شد !! بانک ها برای کنترل ازدحام ؛ بجای اینکه کار مردم را زود راه بیاندازند ( که مغایر با روح بانکداری در ایران هست !! ) محوطه بانک را برای ده نفر پروتکالیسیزه می کنند و آن وقت بیرون بانک شصت نفر چسبیده بهم می ایستند و همه باهم موج مکزیکی راه می اندازند تا مردم عادی راهی برای عبور پیدا بکنند !!!

 

انتخابات شوراها جوری ست که شوری زیادی دارد و همین عالم باعث می شود تا شوری اش را به بی نمکی انتخابات جانبی اش منتقل بکند !! مثل انتخابات مجلس که در سایه ی خود انتخابات خبرگان را تغذیه می کند !! و بعد راهی شدیم و از زندگی روزمره دور شدیم و رفتیم و در خنکای گردنه ، پرونده خرداد را بستیم !!

 


از دور سبلان دیده می شد و یک سلام و علیک قلبی هم کردیم !! ولی عکس گرفتن آن قدر خوب پیش نرفت !!

 

و بعد راهی شدیم و رفتیم مشکین شهر و قرار شد برویم و سبلان را از نزدیکتر ببینیم ... و در مشکین شهر، زیاد ، حال و هوای انتخابات نبود !! شاید هم مراکز انتخاباتی در اندرون شهر بود و شاید هم چون ساعت گرم روز بود !! از مشکین شهر رد شدیم و بطرف آبگرم های قوتور و شابیل ادامه مسیر دادیم !! آنقدر پیش رفتیم که انگار ، من و سبلان ، صدای نفس مان به هم می خورد !!! چند تا عکس گرفتیم و یک نیمچه ابری هم جلوی صورتش گرفته بود ؛ محجوب تر دیده می شد !!

 

تا آبگرم شابیل رفتیم و برگشتیم ... یک عالمه ماشین در پارکینگ آنجا بود که آدمی را یاد مرداد ماه های این منطقه می انداخت !! از قرار معلوم در مرداد باید انتظار ده برابر این حجم از ماشین را در این پارکینگ داشته باشیم !!! حیف که افزایش درآمد و مشتری و ... یک درصد در بی فرهنگی و بدفرهنگی گردانندگانش نداشته و ندارد !!!

 

 

در ادامه مسیر ، بجای بازگشت از مسیر رفته (!) بطرف اردبیل رفتیم و مسیر بازگشت را از آنجا بطرف سرعین و سراب و تبریز ادامه دادیم !!! در اردبیل انگار نیاز به تبلیغ نبود (!؟) در یکی دو جا بنر بزرگ آقای رئیسی بود و دیگر هیچ !! تبلیغات محیطی کاندیداهای شورای شهر هم آنچنان چشمگیر نبود !!

 

خودمان را به سرعین رساندیم و یک کاشه آش دوغ مهمان سرعین بودیم ... یک دوری هم زدیم !! حتی در چله زمستان هم سرعین را اینقدر خلوت ندیده بودم !! با اینکه از اهالی و فرهنگ معاشرتی شان خوشم نمی آید ولی اینهمه کسادی بازارشان دلم را به تنگ آورد !! بیش از حد خلوت بود !!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
نگین یکشنبه 30 خرداد 1400 ساعت 20:42 http://www.parisima.blogfa.com

سلام

آش دوغ و سرعین و ساوالان نوش جان!
خاطرات ما هم زنده شد!

چند سال قبل با همسفرهای همیشگی (پسرعموی من و پسرخاله همسرجان) رفتیم اردبیل و سرعین، چله تابستون جوری هوا سرد شد و نم نم بارون گرفت که ما همه مجبور شدیم پتوهای سفری رو مثل شنل بندازیم روی دوشمون!! ولی چه لذتبخش بود خوردن آش دوغ در اون هوای سرد و خریدهای کوچولو از مغازه ها ...

سلام
طبیعت و هوای سرعین و دامنه های سبلان حرف ندارد !! بقیه مسایل انسانی خیلی جای حرف دارد !!

jimbo دوشنبه 31 خرداد 1400 ساعت 09:36

بنزین یارانه ای از کجا گیر می اورید؟

سلام
( سلام که بنزین نمی خواهد !؟ )
ما پمپ بنزین آشنا داریم ، لیتری 3000 می زنیم !!

الهام پنج‌شنبه 3 تیر 1400 ساعت 09:45

«آنقدر پیش رفتیم که انگار ، من و سبلان ، صدای نفس مان به هم می خورد»
چه تعبیرِ عاشقانه ی زیبایی

ما شاید در بزرگی به پای کوه نرسیم ولی می توانیم همنوای تنهایی اش باشیم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد