یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

انتخابات سیاسی ، امتحانات ورزشی و اینترنت!!

 

دیروز باتفاق نوراخانیم رفته بودیم پارک گردی !! البته با یکی از دوستان هم هماهنگ کردم تا بیاید و شاپسر را بیاورد تا کمی باهم بدوند و  بچرند !! از شانس ما با رعایت تمام پروتکلی ها (!) آدمها روی هم راه می رفتند !! ما هم یکی از آنها !!

  

 

خلاصه اینکه کلی دویدند و توپ بازی کردند و چمن آرایی کردند !! ما بچه های قرن قبلی (!) از بس توی کوچه بازی می کردیم ، وقتی به پارک می رسیدیم (!) ، انگار برای استراحت آمده بودیم و فوقش کمی هم می پریدیم و می دویدیم !! بچه های آپارتمانی (!) وقتی به فضای باز می رسند ، انگار تربیت شان فدای طبیعتشان می شود !؟ یک کارهایی می کنند آن سرش ناپیدا !! گاهی هم از سر ذوق زیاد ، ناسازگاری می کنند !! سری هم به سالن بزرگ اسکیت بازها زدیم ، برای خودش باغ وحشی بود ، بی در و پیکر و البته بی صاحاب !!! مردم ما اغلب در جاهایی که صاحاب دارد پول خرج نمی کنند و یکی از مصادیق آزادی در کشور ما بی صاحابی می باشد (!) بگذریم که هر روز شونصد بار از بی صاحابی کشور گِله می کنند !!!!

 

===


حوالی ساعت 9 بود و تازه به خانه رسیده بودم که دوستی پیام در وَ کرد که فوتبال می بینی !؟ گفتم : " هم اهلش نیستم و هم تی وی نداریم !! والیبال را که بیشتر دوست دارم تا بحال پیگیر نبوده ام !! " دعوت کرد که بروم باتفاق هم کمی فوتبال ببینیم و چایی بزنیم و تخمه بشکنیم !!! هماهنگی های لازم بعمل آمد و نوشتم که برای خوردن چایی و خوردن تخمه و ... می آیم و البته کمی غیبت کردن !! بانویشان کار خارج از شهر که چه عرض کنم خارج از استانی دارند و هفته ای سه - چهار روز می روند قم ، مدیر مالی پروازی یک کارخانه هستند !!

 

یک تاکسی گرفتم و فاصله ی زیادی نداشتیم ... توی تاکسی راننده میانسالی داشت توی رادیو فوتبال می شنید !! گفتم : " چند چند هستند ؟ " انگار بسکتبال بازی می کردند !!! گفت : " تازه شروع کرده اند و ادامه داد از بی لیاقتی مسئولین ما این بازی ها که باید اینجا برگزار می شد حالا در بحرین انجام می شود !! گفتم : " اینکه بهتر است (!) ، تماشاچی که نیست (!) ، حداقل به بازیکنان و تیم همراه خوش می گذرد !! " طرف دید که انگار من اصلا توی باغِ فکری آنها نیستم !!!! کمی بعد حرف را کشید به انتخابات و یکی دو تا فحش نثار مناظره کننده ها کرد ، باور کنید تمام طول مسیر بیش از 7 دقیقه نبودهاااا !!! گفتم : " ای بابا ... چرا فحش می دهی !؟ فضای داخل تاکسی را آلوده می کنی !؟  بر مردمی نمک نشناس ، انتظار دارید آدم معقول کاندید بشود !!؟؟ " ( مهم نیست در صحبت های کوچه و بازار ، طرف کی باشید و مهم هست که همیشه مخاطب تان سوم شخص غایب باشد !! وقتی به تفکر و رفتار مردم حمله بکنید (!) باید انتظار کشته شدن هم داشته باشید !!! ) کمی دنده های داخل مغزش را کم کرد و کمی از بغل نگاهم کرد ... گفتم : " امروز یک نفر در تبریز مُرد (!) ... ناصر پایه گذار ...یکی از مردان موثر در عرصه ورزش ... از بنیان گذاران ورزش ژیمناستیک در کشور و استان ... از فعال ترین افراد در زمینه اسکی کشور و استان ... با سابقه ای بالای 70 سال فعالیت مستمر !! " گفت : " حالا نامش را شنیدم !! نمی شناختم !! " گفتم : " مردم ما خیلی چیزها را نمی دانند ولی دوست دارند تغییر بدهند !!! و  پیاده شدم ...

 

دوستم پای تی وی بود و کمی حساس به بازی بود !! من بیشتر به نخودکشمش و تخمه و شکلاتی که روی میز بود (!) حساس بودم !! برای من آزادی ، بعد از سالها مطالعه و تحقیق و زندگی (!) رهایی از قید سیم خاردارهایی ست که سیاستمداران برای دنیا کشیده اند ، می باشد !! با فاصله چند کیلومتر یکی می شود عراقی و یکی می شود ایرانی و قلب ایرانی در آن طرف مرز می تپد ولی به آنها با لفظ و لحن رکیکی عرب می گوید !!! با فاصله ی چند صد متر یکی می شود افغانی و یکی می شود ایرانی و ایرانی به افغانی به چشم یک انسان درجه دوم و سوم  ، در حالیکه 60درصد شاهنامه ای که به آن می نازد متعلق به آنهاست !! با فاصله ی چند ده متر یکی می شود ارمنی و آذربایجانی و یکی می شود ایرانی و او را یک غریبه می بیند !!! در حالیکه بزرگانی که ایرانی ها به آنها افتخار می کنند گاه در کشوری ( در همین منطقه ) زاده شده و در کشوری ( در همین منطقه )  زیسته و در کشوری ( در همین منطقه ) مرده اند !! و حالا بحرینی شده است رقیب ما در سیاست و ورزش و ... و بدبختر از همه اینکه ما مستاصل شده ایم  در برابر آنها و برد در مقابل آنها را با چنان آب و تابی به ملت و دولت و شهیدان و ... تبریک می گوئیم که انگار چه کرده ایم !!! خدا را شکر بازی 3-0 تمام شد و میزبان نفس راحتی کشید !! من و میزبانم هر دو سابقه بازی فوتبال داشتیم و کارشناسی هم می کردیم ؛ البته گهگاه !! به حرف من که می گفتم صدای تی وی را ببند تا در سکوت نبود صدای  گزارشگر پر هیاهو فوتبال ببینیم خندید !! ولی خواستم تا وقتی من نیستم یکبار آن را تجربه بکند !! فوتبال با صدای گزارشگر به درد کسی می خورد که بازی را از رادیو پیگیری می کند ... گوروشن کنده بلدچی لازیم دئیر !!!

 

وقتی بازی تمام شد و من آماده برای بازگشت به خانه بودم ، حرفی از خرابی گوشی ام بمیان آمد و دوستم رفت و یک فقره گوشی آکبند سامسونگ آ 70 برایم آورد و گذاشت روی میز و داستانش را گفت و داد به من !! آورده ام خانه و فعلا بالای کتابخانه هست !!

 

===


با این تنگنا و سرعت که اینترنت دارد ، نمی شود تا سر کوچه رفت !! نان و کار و مسکن را بی خیال (!؟) کاندیدایی اگر شعار پهنای بیشتر و سرعت بیشتر را بدهد حتما برنده خواهد بود !!!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
محمدرضا سه‌شنبه 18 خرداد 1400 ساعت 18:46

سلام
یکی از این کاندیداها برای منصب شهرداری بسیار مناسب میباشد وید بیضائی در ترمیم و صاف و صوف کردن چاله و چوله ها و چین و چروک ها دارد !!!

سلام
خدا به داد وزیر کشورش برسد ... البته شعار خوبی می دهد و آن پرداخت حقوق خانه داری هست ... آیا شامل ما هم می شود !؟

نگین چهارشنبه 19 خرداد 1400 ساعت 23:59 http://www.parisima.blogfa.com

سلام

من فقط نمیدونم حقوقم رو در چه زمینه ای سرمایه گذاری کنم!!

سلام
مطمئنا برای آن هم نقشه کشیده اند و نیازی به برنامه ریزی شما نیست !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد