ضدآرامش ...

در خبرها آمده که مردی باتفاق همسرش ( یکی از مهمترین قسمت های داستان !! ) پسر و دخترش و ایضا داماد را کشته است ، نه در یک اقدام جنون آمیز بلکه در یک پروسه منظم و مرتب و چندساله !!!

خوشبختانه قاتلین از طیف فکری خاصی معرفی نشده اند ولی از قرار معلوم وضع زندگی بدی هم نداشته اند !!

حالا همه از هر طیفی دارند درباره شان حرف می زنند ... کسی تمجید نکرده ولی آرامش خیای ها بهم ریخته است ، از لفاظی های رایج و ماهیگیری های عده ای که غالبا هویت مجازی شان پررنگ تر از هویت واقعی شان است ، باید بدون حساسیت رد شد !! ولی بار قضیه باز برای هضم شدن در معده ی ذهن جامعه ای که با جنگ و قتل و نابسامانی بزرگ شده است ، سنگینی می کند !!

چه دلیلی برای این فهم دردناک و گذرا می تواند وجود داشته باشد !؟ که این فراگیری بهت و تاثر را توجیه کند !؟

آرامش قاتل ، توجیهات روانی را زیر سوال برده و همدستی مادر با پدر ، ابعاد داستان را از سطع شعور متعارف جامعه بالا برده است !! سطح شعور متعارف را می توان از کجا فهمید !؟ کسی بیشتر از چند سطر نمی تواند بنویسد (!!؟) چون زوایای باز داستان ، دامنگیر زندگی غلط خیلی ها می باشد.