یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روزگاران ...

 

خیلی سال پیش ... حالا دیگه واقعا خیلی سال شده است !! من تصمیم گرفتم تا مقداری از دانسته ها و یافته هایم در زمینه گردشگری را تبدیل به یک مجموعه بکنم تا دیگران هم از آن استفاده بکنند و هم اینکه دانسته ها و محفوظاتم قبل از اینکه به باد فراموشی سپرده شده و یا خاک فراموشی رویشان را بگیرد ، بصورت نوشته بماند برای بیادگار و احیانا استفاده دیگران !!

  

 

خلاصه اینکه این استارت ذهنی زده شد و من بلافاصله تصمیم گرفتم اطلاعات را بنوعی که هم قابل استفاده تر باشد و هم ساده تر (!) پیاده بکنم و برای همین ابتدا یک عالمه نوشتم و پاک کردم و نوشتم و پاک کردم و نوشتم و پاک کردم تا محتوای مطالب را جمع کرده باشم !!! اینکه نوشتم و پاک کردم را چند بار نوشتم برای این بود که بنوع ینشان بدهد که جمع آوری اینهمه مطلب چیزی حدود 100 ساعت مفید ، از نوع کارگر آلمانی(!)  وقت گرفته بود !! مثل کارمند ایرانی اگر کار می کردم فک رکنم بهد از بیست سال هنوز در حال جمع آوری و فرآوری محتوی بودم !!! نه اینکه بیگانه پرست یکرده و توی سر خودی زده باشم (!؟) من این سی دی را کار کردم و حدود ده سال است که داده ام به ایرانگردی و هنوز که هنوز است نتوانسته اند یک دور آن را تماشا بکنند ، تحقیق و راستی آزمایی و غلط گیری و ... پیشکش روسایشان که در این مدت تبدیل به وزیر شده اند !!!

 

و بعدتر دنبال فرمی برای ارائه می گشتم و در نرم افزار های مختلف این محتواها را پیاده کردم  و ه رنوبت پیاده و سوار کردن اطلاعات حدودا 100 ساعت مفید کاری برایم آب می خورد ... بقول آن وزیر قجری که در جواب چاه کنی که شاکی بود از بی آب بودن چاهی که می کَند و گفته بود اگر برای دولت آب ندارد برای تو که نان دارد !! این پیاده و سوار کردن اطلاعات باعث شده بود که من روی هر نرم افزاری که کار می کردم باندازه ی قابل قبولی ( از  نظر خودم ! ) به آن برنامه تسلط پیدا می کردم و ضمن اینکه از برآورده شدن نیتم راضی بودم از تسلطی که می یافتم هم مضافا احساس رضایت داشتم و مزدم را گرفته بودم !! م یماند استفاده ای که سازمان ایرانگردی می توانست ببرد که آنها خواب آلوده تر از این حرفها بودند و سر سفره مفت بزرگ شده بودند و جسارت تکان دادن تن تنبلشان را نداشتند !! چندمین رئیسی که آن را دیده بود و پسندیده بود ( قیافه از نوع دهان تا بناگوش باز!) حالا مدیرکل شده است و راه به راه دستور داده و افاضات در می کند ولی نمی داند آن دستوری که داده بود را کارمند توی کشویش گذاشت و حتی نگاهش هم نکرد !! البته این تلاش من زاویه های دیگری از نظام کارمندسالاری را برایم نشان داد ؛ مثلا کارمندی به یکی از دوستانم گفته بود که آن سی دی را بنوعی از دستش بیرون بیار و بیار تا باهم آن را به مبلغ کلانی بچپانیم توی حلقوم اداره !!! (نصف لی و نصف لک ، والله خیر الراقین !!)

 

خلاصه اینکه از روزی که آن سی دی کار شده بود و اتفاقا سه زبانه کرده بودم !! و داده بودم برای بررسی (!) حالا حدود 12 سال می گذرد و هنوز خبری نشده است و احتمالا آن کارمندها فکر می کنند وقتی کسی چیزی ارائه کرد باید سالها دنبلالش بدود و نمی دانند که وقتی کاری می شود وظیفه ی آن مفت خورهاست که دنبال کار را بگیرند و بدوند !! و اگر هم نگیرند چیزی نمی شود ، چون وقتی برای سازمانی هدفی تعیین نمی شود ، ه رقدر بروند و یا بایستند (!) به چشم نمی آید و نان شان می رسد !! البته نان یکه از این راه غلط برسد ، نان بی مزه و بی وفایی می شود و لذتی به آنها نمی دهد !! و آنها فقط واسطه ی انتقال آن به نسل بعدی می شوند و یا بطریقی دیگر می پرد !!

 

دیروز توی اتوبوس داشتم پشت سر رئیس اتوبوسرانی که اخیرا به لطف کرونا به آن سوی زندگی مهاجرت کرده است !! حرف می زدم که بالاخره به آه مسافرین بدبخت گرفتار آمد و یکی گفت : " خدا رحمتش بکند ، حالا دیگر مرده است و باید پشت سر مرده حرف نزد !! " گفتم : " اتفاقا حرف های اصلی از این به بعد شروع می شود و یقه ی آن مدیر نالایق حالا بیشتر از قبل گیر است !! چون در زمان حیات به مدیری جوابگو بود که بدتر از خودش بود و زحمتی نداشت !! " اتفاقا دیروز هم بنر یکی دیگر در سازمان ورزش را بالا برده بودند و با عبارات زیبا او را آرایش داده بودند !! تا این بزک و دوزک ها ، در آن طرف ، چقدر بدردش بخورد !! بگذریم که خیلی ها آنقدر دور خود می چرخند که آن طرف را قبول ندارند و فکر می کنند زندگی دایره ای باندازه ی زندگی آنهاست !!

 

خلاصه اینکه ، حتی از دوستان نزدیک هم به اندازه انگشتان دست (!) ، کسی به آن سی دی ها نگاه نکردند ... شاید سه و شاید چهار نفر !!

 

چند روز یکی رفته بود و از طبیعت و منطقه ی دیدنی آینالو ، یک فیلم اینستایی کار کرده بود و یکی هم آمده بود و با او کل کل از نوع متعصبانه می کردکه نباید در فیلمش از کلیسایی که قبلا آنجا بود یاد می کرد و از این مزخرفات رایج ضدارامنه !!! کلیسایی که نشان می داد نه دیواری داشت و نه سردری و نه ... تعریفش نشان می داد که آنجا کلیسایی بود !! د رحالیکه سی سال قبل وقتی ما برای آن منطقه تور اجرا می کردیم ، کلیسا سالم بود و سر در سنگی و نوشته داشت و ... به بهانه بازسازی آنجا را یواشکی تخریب کردند !! من چند سطری پای آن مطلب یادداشت نوشتم و بعد یکی آمد و از من در مورد آنجا سوال کرد و ... دیشب سری به سی دی گردشگری زدم و دیدم در آنجا عکسهای کلیسای سالم و سردر سنگی اش موجود است !!! و برایش فرستادم و نوشتم وقتی قدر چیزی که داریم را نمی دانیم باید موقع از دست دادنش ، به سر خودمان بزنیم نه دیگران !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی جمعه 24 اردیبهشت 1400 ساعت 14:26 http://www.fala.blogsky.com

سپاس بابت این پست خوب و البته دردمندانه تون.
خیلی جای تاسف داره، خیلی
کاش کارِتون به ثمر می نشست...

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد