یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

برف آمد ...

 

این روزهای کرونایی آدم می ترسد دعایی بکند و پای یک عده گیر بماند ... چون ردپای کرونا در هر استجابتی دیده می شود ... بدمصب (!) کرونا را می گویم ؛ هرچند جدیت داشتن خود نشانه ی خوبیست و کرونا از خیلی از خیلی ها خوش مصب تر است (!) ، این روزها شده مثل استکبار جهانی و در همه جا و در هر کاری دست دارد !!

  

 

دیروز توی اتوبوس یکی داشت پشت سر کرونا بد می گفت و من هم اشاره کردم که کرونا مثل یک آئینه است ، اگر ما مشکل داریم و سالها به مشکل عادت کرده ایم و نخواسته ایم مرتب و منظم زندگی بکنیم ، تقصیر کرونا چیست که روزگارمان زشت دیده می شود !! فکر کنید که حیوانات در کنار حق حیات شان یک حق اظهار نظری هم داشتند !؟ واقعا در نظر سنجی عمومی بین جانداران (!) در انتخاب بدترین موجود روی زمین ، آیا کرونا به پای انسان ها می رسید !؟!؟ حالا حیوانات بی گناه را کنار بگذاریم ، چند درصد از لذت برخی انسان ها از اذیت کردن انسان های دیگر تامین می شود !؟!؟

 

دیروز عصر در راه برگشت به خانه ی مادربانو ، برای انجام فریضه ی شام ویکند (!) توی تاکسی نشستم ... مردی مثلا داشت رعایت می کرد و رفته بود چند قدم آنطرف تر سیگار بکشد تا مسافر تکمیل بشود و بیاید !! بوی سیگارش از فاصله ی چند متری که داشت توی تاکسی پیچیده بود !! یک آقا خانمی آمدند و سوار شدند و او که می خواست با عجله بیاید و بنشیند ( و سیگار نصفه اش را زمین انداخته بود !! ) دوباره جا ماند و نتوانست چیزی بگوید و رفت توی فاز تعارف که شما بروید ، من با ماشین بعدی می آیم !!! پنجره چند سانتی پائین بود و گفتم : " بیخیال ، برو به کارت برس که هنوز سیگاری خاموش نشده است !! " راننده یک پیرمرد خوش صحبتی بود و گفت : " این را از ته دلم می گویم ، راضی هستم کرایه ها نصف بشود ولی یک مسافر سیگاری نداشته باشیم و قانون بشود که سیگار حکم هروئین دارد !! زجرآورتر از تحمل بوی سیگاری ها بیاد ندارم !! " گفتم : " من هم راضی هستم که کرونا برود ولی این ماسک همچنان بماند !! حداقل این است که نصف صورت خیلی ها را نمی بینیم !! حداکثرها را هم که همه می دانند !! "

 

و خلاصه اینکه دیروز یک جایی بودم و گفتم : " خدا بکند بخاطر دل هموطنان ارمنی هم که شده و ایضا هموطنان دیگری که یک ماه قبل از ارامنه و مسیحیان (!)  سفارش کاج و تزئین داده اند و شاید هم چند هفته قبل و بصورت پیشاپیش از بابانوئل جائزه گرفته اند ! کمی برف بیاید تا سورتمه ی بابانوئل توی راه نماند !! " و امروز صبح وقتی بانو بعد از نگاه به بیرون از پنجره ، خبر بارش برف را داد (!) با خودم گفتم خوب شد که دیروز دعا نکردم یک شهاب سنگ بخورد به سر برخی که معیشت مردم را به این روز انداخته اند (!) ، چون حالا همه آپارتمان نشین شده اند و شاید یکی از آن آدمهای بد در طبقه دوم یک برج باشند و شهاب سنگ بخاطر هدف قرار دادن آن ، ده - بیست طبقه ی بالایی را هم تخریب بکند !!! هرچند آدم بدها بدلیل شرایط اقتصادی خوبی که دارند ، غالبا طبقات بالایی می نشینند !! الا ما که بخاطر نبودن آسانسور در طبقه بالا هستیم !!!!

 

نورا خانیم از خواب بیدار شد و تشریف آورد ...

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد