یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

چاکرا و ضد چاکرا !!

 

مطمئنا شما هم چیزهایی در مورد چاکرا ها شنیده اید ... البته برخی معتقدند که چاکراها نقاطی در بدن انسان هستند و برخی از بدن انسان فراتر رفته و معتقدند که محل های مختلفی می تواند انرژی های مثبت را در خود جمع کرده و تبدیل به چاکرا بشوند !!

  

 

یک تصویر در رابطه با چاکرای بدن :

 

 


و اممممما موضوع نوشته که چاکرای غیر از بدن انسان می باشد ...


تقریبا همه چاکرائی ها  متفق القول یک مکان را بعنوان بزرگترین و معروفترین مکان که سرشار از انرژی مثبت است را قبول دارند و آنجا ، کعبه می باشد که در مکه قرار دارد و البته جاهای دیگری هم هستند که در رده های بعدی قرار دارند !! اینکه چگونه یک محل می تواند تبدیل به چاکرا بشود خیلی ساده است و نیازی به زد و بندهای سیاسی و مالی و ... ندارد !! هر محلی که تمرکز انسانی مثبت در آنجا حضور داشته و جمع بشود ، می تواند تبدیل به یک مرکز روانی مثبت بشود و برای همین هر محلی که حضور قلبی انسان ها در آنجا متجلی بشود می تواند تبدیل به چاکرا بشود و فرقی ندارد معبد برهمایی باشد و یا مسجد مسلمانان و یا کلیسا و یا هر نقطه ای در روی زمین که انسان ها نسبت به آنجا ارادتی یافته و باتمرکز و حضور قلب در آنجا حاضر بشوند و اگر هم مراسمو مناسکی داشته باشند که دیگه بهتر !!

 

البته امروزه بحث های زیادی وجود دارد و هر کس به فراخور علاقه و تعصب اش و احیانا دانش اش (!) در این رشته مشغول می باشد ... اخیرا بحث هایی هم در زمینه دینی و اسلامی بر این جریان افزوده شده است که ارزش خواندن و دانستن را دارد ولی اینکه یکی تا چه حد قبول بکند و رد بکند ، خود داند !!

 

امروز باید می رفتم حوالی میدان قونقای تبریز که مرکز فروشگاههای لوازم یدکی و ابزار آلات و ... می باشد ... قبلا گفته شده است ولی یک توضیح دو سطری در مورد قونقا (!) بدهم که تکرارش هم خالی از لطف نیست !! قونقا در زمان حضور روس ها در تبریز کالسکه هایی بودند که به هم وصل می شدند ( مانند واگن ) و توسط اسب ها کشیده می شدند و غالبا برای انتقال بار از پایانه ی غرب شهر تبریز  به ایستگاه قطار استفاده می شد و البته یک کالسکه ی مخصوص مسافر هم داشتند که نمادش را در میدان یکه ابتدای حرکت قونقاها بودند گذاشته اند و از صد سال پیش به اسم میدان قونقا معروف است !! و کمی پائین تر از میدان که محل نگهداری اسب ها و تعمیر قونقا بود ، اسکالات می گفتند که کوچه اسکالات هم فعلا مشهور و معروف است !! خلاصه اینکه باید چند فقره پین و فنر تهیه می کردم و نیاز بود کمی پرسه بزنم !!

 

مسیرم را از وسط باغ گلستان سابق که اخیرا به باغ فجر تغییر نام داده است ولی در ماهیت اش اصلا تغییری احساس نمی شود ... باغ گلستان و مجموعه هنرستان صنعتی وحدت تبریز که توسط آلمانیها بنا شده است (!) در محل قبرستان بزرگ و قدیمی محله گجیل می باشند و گجیل برای تبریز شناسان ، محلی آشنا و البته نه زیاد محترم و معتبر ولی از نظر مطالعات فرهنگی درخور توجه میباشد !! ترمینال قدیم تبریز هم در ضلع شرقی باغ گلستان قرار داشت که بعدها به ترمینال جدید در کنار اتوبان جنوبی تبریز منتقل شد ... این منطقه ی پر تردد ، تقریبا از یک صد سال پیش و چه بسا پیش تر ها !! ، محل خوش سابقه ای نبوده و تقریبا می توان از آنجا بعنوان منطقه ی بدفرهنگی تبریز یاد کرد !! کتابخانه بزرگ و ملی تبریز که موسس آن برادران نخجوانی بودند از افتخارات تبریز بود و یکی  از وزنه های فرهنگی بسیار معتبر شهر که در ضلع شمالی باغ ساخته شده بود که بعد از انقلاب بدلیل کج فهمی برخی مدیران تندرو آن را از رونق انداختند ( لعنت الله علیهم اجمعین ! ) و البته ساخت این بنا و عظمت فرهنگی آن در مقابل عمقِ  بدفرهنگی منطقه (!) باندازه سر سوزنی تاثیر نگذاشت !!!!!! باغ گلستان بدلیل همسایه بودن با محلات بدنام تبریز و ایضا ترمینال ، از دیرباز مرکز پخش مواد مخدر ، قماربازان پیش پا افتاده ،همجنس بازان و ... بوده و هست  و البته کارهای زیادی در تخریب و تجدید بافت آنجا صورت داده اند ولی بقول شاعر : اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است !!

 

از ضلع شمال شرقی وارد باغ شدم تا از ضلع جنوب غربی به میدان قونقا برسم ... یک نمادی برای مولوی و شمس تبریزی در وسط باغ گلستان ساخته اند که در نوع خود جالب است ... عکسی از آن گرفتم و رد شدم ؛ بدلیل حضور انواعی از خس و خاشاک ( البته اینها استاندارد جهانی دارند و لقب سیاسی آنها نیست!!) استفاده از دوربین دراین محل همیشه توجه حضار را جلب می کند و مشکوک می زند !! کمی بالاتر ، چند گربه ی کوچک دور تیر چراغ جمع شده بودند و انگار آنجا کمی گرمتر بود ، شاید هم گرمای دورهمی بودنشان را به اشتراک گذاشته بودند !! کمی آن طرف تر که تابلویی مرکز فرهنگی شمس تبریزی را نشان می داد ، عده ای از خرده قماربازها جمع شده بودند و مشغول بودند !! و در حالیکه داشتم از باغ خارج می شدم یکی از بازنشسته های کارخانه را دیدم و خوش و بشی کردیم ... یکی از معروفیت های باغ گلستان ، حضور بازنشسته ها در آنجا بود که حالا خیلی کم شده اند و اسباب کشی کره اند به پارک خاقانی و پارک شاهگلی !! همکار بازنشسته ای که دیدم در خیابان خیام  سکونت دارند و همسایه ی جنوبی باغ می باشند !!

 

کمی با هم همراه شدیم و حرف زدیم ... موضوع تقریبا در راستای چاکرا بود ولی در جهت مخالفش !! و اینکه این محل بدلیل کثرت و قدمت بدفرهنگی اش ، هیچگاه روی خوش ندیده و نخواهد دید و ضدچاکرا بودنش را مدیون حضور کسانیست که در زندگی شان دو چیز اصلا وجود نداشته و آن دو چیز همانا تمرکز و توجه بوده است !!

 

و البته چند عکس برای تصویری شدن پست:

 

 

 

 

 

برای تهیه چند قلم وسیله می رفتم میدان #قونقا و مجبور شدم از وسط #باغ_گلستان رد بشوم
عکس اول یک نماد بیاد #مولوی و #شمس_تبریزی هست و عکس دوم یک برش برای خوانا بودن و عکس سوم اشاره به همان شعر و روزگار کرونایی گربه ها و کم شدن توجه به آنها و اما عکس چهارم جلوی فرهنگسرای بی رمق شمس تبریزی که پاتوق خرده قمارباز های شهر می باشد و عکس پنجم که مرا یاد معاون التماس دعایی رئیس جمهور انداخت برای گشایش در معیشت مردم
عبوری کوتاه و مروری کوتاه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد