یک خواب عجیب ...

پریشب باز یک خواب عجیب دیدم و متاسفانه برخی جاهایش و برخی دلایلش یادم رفته است (!) ولی خیلی جالب و عجیب و غریب بود و می نویسم تا همانقدر که یادم مانده ، ماندگار بشود تا بعد ... می دانم که خوابی اینگونه عجیب و غریب باز سراغم خواهد آمد !!

 

توی خواب بودم و یک موردی برایم پیش آمد، یک سازی بود تقریبا شبیه تار (!) البته بیشتر یک الوار بود که رویش چند تار سیم کشیده بودند و می شد آنها را به ارتعاش درآورد  ... من بیخیال نشسته بودم و داشتم از خودم آهنگی درمی آوردم که مردی آمد با چهره ای تقریبا پوشیده و کمی در مورد آن آلت موسیقی حرف زد !! یادم نیست چه می گفت ولی خیلی جدی حرف می زد و از طرف او به یک نوع بازی دعوت شدم ( بیشتر شبیه مجبور بودن بود!!)  بایستی از محلی که بودم به آدرسی می رفتم و کاری می کردم و برمی گشتم ... نوبت اول را یادم نیست که چه کاری کردم !؟ ولی در نوبت دوم به یک محل تقریبا دوردست رفتم و روی یک میز دو نوع کیک و دو نوع نوشیدنی بود (!) آنها را تست کرده و برگشتم ... نوبت سوم کارم کمی سخت تر شده بود و به جایی می رفتم که مسیر کوهستانی سختی داشت و در بالاترین نقطه ی مسیر در یک جانپناه بودم و باز مقداری خوراکی روی میز بود و آنها را خوردم و برگشتم و نظرم را در مورد آنها گفتم !! نه تنها موارد برایم خوشآیند نبودند بلکه مزه ی غذاها هم برایم اصلا خوب نبودند ولی قرار نبود بخورم و فقط در مورد طعم آنها گزارش می آوردم و از طرفی نامعلوم بودن قیافه ی آن مرد اصلا برایم جالب نبود !! و همچنین در برگشت از کوه یک نفر را دیدم که از قرار معلوم در یک بازی شبیه به آن شکست خورده بود و حال خوبی نداشت !! او از من خواست تا اگر فرصتی داشتم خودم را از بازی کنار بکشم !! وقتی از امتحان سوم برگشته بودم ، لبخند رضایتی در صدای آن مرد حس می شد و یک مبلغ کلان بعنوان جائزه ی بخش اول مسابقه به من پرداخت کرد !! و با لحن خودمانی تری نظر مرا در مورد ادامه دادن پرسید و من فرصت را غنیمت شمرده و با یک بهانه از ادامه بازی انصراف دادم تا موقعیت دیگری پیش بیاید ...

وقتی از خواب بیدار شدم ، تقریبا نصف بدنم کرخت شده بود !!