یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

کفترانه (2)

 

قسمت اول را نوشته بودم و باید این قسمت هم نوشته می شد والا چند موضوع برای نوشتن دم دست دارم که حیف هستند که فراموش بشوند و باید در تاریخ دادو ثبت بشوند !!

   

من گاهی وقت ها از برخی رابطه ها بصورت ناجوری کنار می کشم و چنان کات می کنم که " گوئی خود نبودست آشنایی " !! دو فقره از این قطع رابطه ها کمی تا قسمتی به کفترانه مربوط است !!


یکی از همکاران که اتفاقا مسئول کارگاه تشریف داشت و اوضاع نسبتا متوسطی بر زندگی اش حاکم بود !! و اغلب دوستان و همکاران با او میانه ی خوبی نداشتند !؟ و طبق معمول در جلسات و کارهای روزانه من عمدتا تنها حامی حقیقی و حقوقی اش بودم و کمک حالش بودم (!) و ...


یکبار در جایی باهم بودیم و چند فقره کفتر هم لبه یکی از پنجره ها نشسته بودند و ایشون با حالت تعجب و طمعکارانه ای به آنها نگاه می کرد و انگار نمی توانست نگاهش را از آنها بگیرد (!) که من گفتم : " انگا رتو هم کفترباز تشریف داری !؟ "

جواب داد : " من و کفتر بازی !! دستت درد نکند ... ولی اینها خیلی چاق و چله هستند و اگر جایی غیر از اینجا بود آنها را می گرفتم ! "

باتعجب گفتم : " می گرفتی !؟ برای چه !؟ "

گفت : " تا حالا گوشت کفتر خورده ای !؟ "

گفتم : " نه ... "

گفت : " من اگر بتوانم خودم می گیرم و اگر نشد ، می روم از فلان جا چند تا می گیرم و می برم خانه (!) "

گفتم : " برای خوردن به خانه می بری !؟ مگر مرض داری ... !!؟ برو مثل بچه آأم ؛ البته از نوع شهری اش (!) مرغ بگیر ببر خانه بخور !! "

گفت : " اتفاقا هم ارگانیک هستند و هم اینکه خیلی هم خوشمزه !! تازه پولی هم بابت گوشت مرغ نمی دهم ! "

یک جورائی ناراحت شده بودم و نمی دانستم واقعا یکی در این سایز و اندازه سالها در کنارم بوده باشد و اتفقاقا هم فکرکرده باشم که آدم خوبی تشریف دارد !! شاید هم حق داشت و کسی خوردن کفتر را قدغن نکرده است ؛ البته آدم باید کمی سایز خودش را اندازه گربه پائین بیاورد تا راحتتر نوش جان بکند !!

و بعد تعریف کرد : "  روزهای جمعه زن و بچه را می برم خانه مادرشان (!) و یک سر می روم فلان مدرسه که پسرعمویم آنجا بابای مدرسه است (!) زیر شیروانی ها پر از کبوتر هست و می روم زیر شیروانی و هرچی گیرم بیاید م یکنم توی گونی و می آورم سهم پسرعمویم را می دهم (!) و بعد در خانه همه را تمیز کرده و توی یخچال می گذارم !! "

 

تقریبا دقیقه ی بعد از این نشست کوتاه کفترانه (!) من تمام روابط کاریو غیرکاری ام را با او قطع کردم و البته طوری این کا ررا کردم که متوجه نشد ولیاین قطع رابطه تا زمانیکه بازنشسته شد و رفت ، خیلی برایش گران تمام شد و دائما پشت سر فلان مدیر و مدیرعامل و ... بد می گفت و نمی دانست که آنها تقصیری نداشتند بلکه این من بودم که تمام پشتیبانی ام را قطع کرده بودم و خودش با مشکلاتش روبرو می شد !!


نظرات 2 + ارسال نظر
نگین جمعه 31 مرداد 1399 ساعت 16:22 http://www.parisima.blogfa.com

سلام

دلم گرفت...
و یادم به سفر روسیه افتاد و کبوترهایی که لابلای عابرین توی پیاده رو، با خیال آسوده راه میرفتن و گاهی به زمین نوک میزدن ...

سلام
اینجا هم ازاین صحنه ها خیلی زیاد دیده می شود ؛ مخصوصا در برخی مساجد که حیاط های بزرگ دارند ... ولی چیزهایی هم هست که دیده نمی شوند !!

ایکس جمعه 31 مرداد 1399 ساعت 16:30

خب حالا شما خیلی رمانتیک برخورد نکنید. راست گفته از نظر تغذیه گوشت کبوتر خیلی بهتر از کوشت مرغ صنعتیه. البته کلا اگه گوشتا شکل هیچ حیوونی نبودند و فقط یک قطعه مربع یا مستطیل بودند تو بسته بندی بهتر بود.
یعنی شما مرغ تمیز میکنید بعد از خریدن؟ ادم از زندگی سیر میشه

سلام
رمانتیک چرا !؟
گاهی نفسِ عمبل شاید بد نباشد ولی نحوه ی رفتار می تواند مشمئزکننده باشد ...
تمیز کردن مرغ مال سی سال پیش بود ... حالا خیلی ها زحمت تکه کردن مرغ را هم نمی کشند و همه چیز صنعتی و حاضری شده است !! ولی مرغ دزدی را باید سر برید و تمیز کرد (!؟)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد