یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و خواب دوم ...

 

دیشب نه زیاد خورده بودم و نه خبر شنیده بودم ... فقط کمی دیر خوابیده بودم و همین ... البته وسط های خواب می توانستم بیدار بشوم ولی گذاشتم تا جریان خواب تا صبح ادامه پیدا بکند ...

  

 

یکی دو روز است که از طبقه بالایی ما صدای برخورد در و پنجره می آید (!) طبقه بالایی که بهارخواب متصل به سند طبقه دوم می باشد و از مصادیق بارز و شاهکارهای ماده صد شهرداری می باشد را باید در گینس ثبت بکنند !! بهارخواب را بعنوان دوبلکس طبقه دوم در سند ذکر کرده اند و در این میان طبقه ما که سوم هستیم (!) وسط دوبلکس مردم قرار دارد !!!!  سر و صدا بدلیل این است که در بازدید های مکرری که از ناحیه چند دلال املاکی صورت می گیرد برای نشان دادن چشم اندازها که غالبا این روزها پذیرایی ساختمان روبرو می باشد (!) پنجره ها را باز گذاشته اند و باد می زند و سر و صدا تولید می کند !!

 

دیشب توی خواب دیدم که سرو صدا زیاد است و انگار کسی در طبقه بالا هست (!) برای همین بیرون رفتم و سری به بالا زدم که دیدم یک خانم با چادرمشکی در راهرو ایستاده است (!!) با دیدن من سلامی داد و من جریان را پرسیدم که کیست و چکار دارد و خبر داد که از عصر آمده در بالا ساکن شده ولی بدلیل قطعی آب به مشکل برخورده است و ... گفتم که فلکه آب را از پائین بسته اند و رفتم فلکه را برایش باز کردم و به خانه برگشتم ... با خودم فکر می کردم که احتمالا خریدار جدید هستند و ...

 

کمی بعد برای بیرون رفتن از خانه دوباره در راهرو او را دیدم که روی پله ها نشسته بود (!) و برایم تعریف کرد که چند قلم وسایل لازم دارد ولی نمی تواند بیرون برود (!!؟) چون کسی در بیرون در کمین او هست (!؟) و جریان این است که رفته دادگاه برای طلاق و شوهرش گفته که قبل از طلاق او را می کشد و سپس طلاق می دهد و حالا دربدر دنبالش هست و یکی از فامیل ها ( که همان دلال املاک !!) باشد او را اینجا مخفی کرده است !!!! و خلاصه اینکه یک لیست داد و کارت بانکی و من رفتم برایش از سوپری محل خرید کردم و برگشتم و تحویل دادم و رفتم ... روی کارت یک اسم بود که من فکر می کردم آن اسم را شنیده ام (!) و بعد به فکرم رسیید که این خانم یکی از همان مفسدان اقتصادی است که در تلویزیون دادگاهی می شد !!! ( فکر کنید که من تلویزیون نگاه نکن ، توی خواب ، تا کجا پیش رفته بودم !! ) و خلاصه اینکه عصر وقتی به خانه برمی گشتم دیدم که دو نفر مشکوک که بیشتر نظامی بودند (!) در ایستگاه اتوبوس سر کوچه نشسته اند و حرف می زنند و قیافه شان خیلی تابلو بود (!) دوباره آن خانم را توی راه پله دیدم که با بانو نشسته بودند و گرم صحبت بودند و کلی هم حرف زده بودند !! و این بار بانو به من گفت که داستان طلاق ساختگی بود و این خانم می خواهد هر طور شده از ایران خارج بشود ... و من هم گفتم که می دانم که داستان طلاقش ساختگی است و او از کسانیست که پرونده ی اقتصادی دارند و ... !!

 

خلاصه اینکه بانو را متقاعد کرده بود و ایشان هم مرا و قرار شد کمکش بکنیم !!! در سکانس بعدی خواب باتفاق هم سوار ماشین ما شدیم و ایشان پشت فرمان بوند و من طبق معمول جلو نشسته بودم و راه افتادیم بطرف سقز (!) حالا توی راه هی فکر می کردم که چه کسی ماشین را برمی گرداند و شاید در آن مورد با بانو هماهنگی کرده بودم (!) توی سقز دنبال یک آشنا گشتم و بعد از اینکه پیدایش کردم قرار شد شب در خانه اش مهمان باشیم و بنده خدا فکر می کرد که آن خانم ، خانم بنده می باشد !! خلاصه اینکه صبح با یک ماشین دربست از نوع حمل قاچاق که برادر دوستم بود (!) به یکی از روستاهای مرزی رفتیم و بقیه راه را هم پیاده رفتیم تا از مرز ایران رد شدیم و وارد عراق شدیم ... شب با یکی حرف زده بودیم و با ماشین آمده بود به محلی که قرار داشتیم و آنجا آن بانوی فراری را به او سپرده و برگشتم !!!

 

سکانس بعدی در خانه بودیم و باتفاق بانو راهی ددر شهری شدیم ... کارت آن خانم هنوز پیش من بود !! و داشتم توی ذهنم فیلم های پلیسی بازی می کردم ... دو نوجوان کنار یک خودپرداز بودند !! نوراخانیم بغلم خوابیده بود ، از بانو خواستم توقف بکند و یکی از آن نوجوان ها را صدا کردم و گفتم :" من بچه در بغل دارم (!) بیا از این کارت دویست تومن بگیر و به من بده !! " او هم قبول کرد و کمی بعد بهمراه رسید به من داد ... بانو پرسید که چرا خودم نرفتم پول بگیرم که با قیافه ی پواروئی گفتم : " نمی خواستم دوربین بانک مرا ببیند !! این کارت و صاحبش احتمالا تحت تعقیب هستند ! " توی خانه وقتی مبلغ مانده موجودی کارت را دیدم از خواب پریدم !!! واقعاااااً خیلیییییی بود !!!

 

پ ن : البته این چند سکانس از خواب بود و کاملش را ننوشتم !!!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
یک زن شنبه 11 مرداد 1399 ساعت 21:23 http://radepayeman.blogsky.com

نگین یکشنبه 12 مرداد 1399 ساعت 00:49 http://www.parisima.blogfa.com

سلام

به نظر من که ادامه اثرات همون ساندویچ خواب اول بوده :))

سلام
بعید هم نیست ...

فایی دوشنبه 27 مرداد 1399 ساعت 20:15

این خواب بدون هیچ اضافاتی یه ضرب میره برا سیمرغ!

برای رفتن به سیمرغ باید وابستگی سیاسی داشت ... برای کبک نقره ای برود بهتر است !!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد