یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مطالعه ی یهوئی !

 

دیروز بعد از ظهر در خانه بودم و البته باتفاق نوراخانیم ... یکی ازدلخوشی هایش این است که بیاید و به کتاب هایم دست بزند و من مانعش بشوم و او فرار بکند !! خلاصه اینکه وقت خوابش بود و مردم آزاری اش گل کرده بود و یکی دو کتاب را روی زمین ولو کرد و فرار کرد و من رفتم دنبالش و بالاخره خوابید ...

  

 

وقتی داشتم کتاب ها را از روی زمین برمی داشتم ؛ آنگار که دفعه ی اولی باشد که آنها را می بینم (!) هر کدام را چند ورق عقب و جلو رفتم ... چند تایی شعر خواندم از مفتون امینی و چند صفحه ای ا زکتاب تجربه ی مدرنیته که خواندنش حوصله ای بیش از حوصله ی امروزها می طلبد ... البته کنار عنوانش یک جمله ی سخت و جذاب دارد : " هر آنچه سخت و استوار است ، دود می شود و  به هوا می رود "!! و سرجایشان گذاشتم ... امروز صبح دوباره آن کتاب را برداشتم و همان صفحه را دوباره خواندم !! برخی کتاب ها را باید کیلوئی خرید و فروش کرد ولی برخی کتاب ها ارزش نگهداری و خواندن در زمان های مختلف را دارد ...


 

===

 

دیشب به چیزی فکر می کردم ... با خود فکر می کردم اگر من هم یکی از شاهان قدیم بودم که خیلی زور داشتند و هر چه می خواستند می کردند !! چه می کردم با آنهمه قدرت !؟!؟ و بعد به این نتیجه رسیدم که نوکر یا کنیزی انتخاب می کردم که وظیفه اش این باشد که سرم را بخاراند !!؟؟  خب چکار کنم عصر  سلمانی رفته بودم و سلمانی را برای این دوست دارم که با موهایم بازی می کند !!؟ و بعد با خودم گفتم : " حیف آنهمه قدرت که خرج این خواسته ی کوچک شود !! "

 

برای رسیدن به چنان جایگاههایی آرزوهای بلند بالا می طلبد که ارزشش را داشته باشد ؛ البته تضمینی نیست که تا آخر انسان روی یک آرمان و هدف بماند و چه بسا تغییر کند و برعکس شود !!

 

و جناب حافظ هم فرموده اند که :


دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد

به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی‌ارزد

به کوی می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرند

زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد

رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این باب رخ برتاب

چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی‌ارزد

شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است

کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد

چه آسان می‌نمود اول غم دریا به بوی سود

غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد

تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی

که شادی جهان گیری غم لشکر نمی‌ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر

که یک جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد