دیروز بانو پیشنهاد داد که حالا که خانه نشینی ام زیاد شده است (!) مطالب وبلاگ 98 را جمع کنم برای کتاب شدن !! و من هم اطاعت کرده و شروع کردم به انتقال مطالب به برنامه ورد و مجلد سازی و ویرایش آنها ...
دیروز مطالب سه ماهه اول را انتقال داده بودم و بعد هم که رفتیم خانه ی مادربانو برای ناهار و خانه ی مادرم برای شام و شب برگشتیم و شبها هم که برنامه داریم برای خواباندن نوراخانیم !!!
امروز تنها یکی دوبار از پنجره بیرون را نگاه کرده ام و بیرون نرفته ام (!!) اگر قرار است این زنجیره شکسته شود ؛ حتما امروز خواهد بود !!! و نشسته و تابستان و پائیز را هم انتقال دادم و یک عالمه کار برد و دانناخ (!) شنیدم از بانو که یا کاری را نمی کنی و یا ول کن نیستی !! اینترنت هم که کلا ادا درمیآورد و قطع و وصل می شد شدید !! و خیلی اذیت کرد !!
این کار باعث می شود تا نوشته ها و روزهای رفته ی سال گذشته را مروری بکنم و جالب می شود این مطالعه ی گذری بر سالی که گذشت !! فردا که نوشته های زمستان را منتقل خواهم کرد ( انشاءلله ) وقتی به اسفند برسم کرونا نوشته ها را هم مرور خواهم کرد !!
دوستانی داشتم که گهگاه در وبلاگشان دست به دعا می شدند و برای این سرزمین سیل مهیب و زلزله ی 100 ریشتری و ... می خواستند !! و اتفاقا حالا دارند در خانه ماندن تبلیغ می کنند !! برایشان از مطالبی که داشتند تصویر گرفته و می فرستم که خدا با شما چه بکند !؟ دعا می کنید و وقت اجابت زیر دعایتان می زنید !!!
این روزها وقتی مطالب اینستایی را مرور می کنم و می بینم که پرستاران و کادر درمانی ( فرشته های زمینی ! ) کاغذ بدست گرفته اند و نوشته اند که من هم آدمم و زندگی دارم (!) در خانه بمانید (!) و از این حرفها ... یاد بزرگوارانی می افتم که اینها با آنها مقایسه می شوند !!! در طول همه ی آن سالها یادتان هست که کسی وصیت کرده باشد که بروید سازش کنید ، ما اینجا زیر باران توپ و خمپاره ایم !؟!؟ ( این یک تلنگر تلخ بود ، می توانستید نخوانید !! )
بخاطر بیماری برادرم ، چند وقتی در بیمارستان ها سرگردان بودیم و هر روز با همین فرشتگان زمینی دعوا داشتیم و گاه ساعت ها کناری ایستاده و رفتارهایشان را تماشا می کردیم و خون می خوردیم !! یا دکترهایی که مثل توپ فوتبال ما را به هم پاس می دادند و از هر پاسکاری مبلغی بالا می انداختند !! یادم نیست آهی نکشیده باشم !! یا کشیده باشم !! و یا کادر بیمارستانی که داستانشان معلوم است ...
سلام سلام
..
چه کار خوبی که از همه نوشته های وبلاگی رونوشت دارید آن هم در دسترس و مکتوب
فقط پاراگراف آخر...
خداییش چند سال پیش که تقریبا شش ماه در چند بیمارستان بزرگ! دولتی و خصوصی،برای شکستگی دوبل ساق پای ارجمندبابا بعنوان همراه! حضور داشتم. از نزدیک با کادر درمانی و سایر کادرهای بیمارستان برخورد داشتم. هیـــــــچ نمی گویم ولی شما که غریبه نیستید چه آن نصف روز در اورژانس چه آن 5 شب در اتاق VIP چنان حرص خوردم که شش ماه زمان برد به وزن سابق برگردم.
آفتابه لگن هفت دست... شام و ناهار هیچ
فقط خدا
وگرنه با آن حجم از بی مسئولیتی(اشتباه در دارو رسانی) و نادانی(کلی آزمایش و عکس برای فهمیدن درد) و کم کاری! الان نه ارجمند بابا زنده بود نه همطاف
سلام
اینقد که زحمات این قشر زحمتکش(!!) رو تو بوق و کرنا کردن کاش اون زمانهای کم گذاشتنشون برا مریضا رو هم رو میکردن
تا روشن بشه چوب خدا صدا نداره
یا مثلا همین قشر زحمتکش فرهنگیامون که نصف ۹ماه سالتحصیلی هم تعطیلن یهو ۲ملیون میذارن رو حقوقشون
اونوقت طفلک کارگر جماعت فعلا نتونستن برا چندغاز قشر زحمتکش و آسیب دیده تصمیم بگیرن