یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

رنگ ها


رنگ ها زندگی را زنده می کنند، جان دار و قابل لمس اند. می توان ایده های خود را بدون نیاز به گفتن و یا نوشتن، از طریق زبان پررمز و راز رنگ بیکدیگر منتقل کرد. رنگ ها و ترکیب های آن، واکنش و احساسات مختلفی را در ما برمی انگیزد. میتوان محیط آرام محل کار خود را با رنگ خاصی به محیط پراضطراب و نگرانی آور تبدیل کرد! در ماهیت هر رنگ، استعداد بیان احساس ویژه ای نهفته است. طیف وسیع رنگها چه رابطه ای باهم دارند، رنگهای اصلی به چکار می آیند، ترکیب و همنشینی رنگها چیست!؟


 

 

داخل جعبه مداد رنگی غوغایی بود، همه جز مداد سفید گرم صحبت بودند، هرکدام ادعایی داشتند و ...


مداد قرمز می گفت: اگر از این جعبه خلاصی بیابم و به روی کاغذ سفید برسم، همه آن را غرق خون می کنم؛


 مداد آبی فریاد می زد: من روی آن کاغذ سفید، دریای طوفانی می شوم که موجهایش همه چیز را خرد می کند ؛


مداد نارنجی در آن وسط ها با صدای بلند گفت: من به رنگ شعله های آتش ام. من می توانم همه جا را به آتش بکشم ؛


مداد سبز سیر از انتهای جعبه فریاد زد: قدرت در دستهای من است. من به رنگ تانک ها و مسلسل ها هستم ؛


مداد سیاه با خونسردی گفت: من غالب بر همه چیزم، بالاتر از سیاهی رنگی نیست. من اگر واردمیدان شوم همه جا را تیره وتار می کنم ؛


کمی آنطرف تر مداد زرد با کمی خجالت گفت: من فکر می کنم از مداد سیاه نیز قوی تر باشم! من به رنگ خورشیدم. نور خورشید سیاهی و تاریکی را از میان می برد ؛


مدادها همگی به فکر فرو رفتند ، مداد سفید که تابحال سکوت کرده بود با صدای بلند گفت: دوستان! به نظر من قوی ترین کسی است که برای دیگران آرامش و امنیت بیشتری می کند نه کسی با روز خود همه چیز را نابود کند! سپس رو به مداد آبی کرد و گفت: تو قدرتمندی اگر به رنگ آبی آسمان باشی، تا همه در سرپناه تو احساس امنیت کنند، سپس به مداد قرمز گفت: رنگ تو مظهر قدرت است، چرا که میتوانی به رنگ لاله های سرخ و به یادگار شجاع ترین مردان روزگار باشی و هم می تواند نشانه عشق و دوستی باشد، مداد سفید پس از اندکی تامل به مداد سبز گفت: تو می توانی به رنگ سبز آرامش بخشی و به سبزی جنگل های سرسبزی باشی، تو می توانی به رنگ برگ درخت زیتون باشی و من و تو و مداد قرمز می توانیم یک پرچم باشیم و...


همه مدادها سرجای خودشان قرارگرفتند و سکوت خاصی برآن فضای پرغوغا مستولی شد، لحظات با سکوت و تفکر گذشت ، . . .


آنگاه موسیقی رنگها به آرامی نواخته شد. دررقص موزون و دل انگیز، رنگها برهم آمیختند و باغی از گلهای رنگارنگ و عطرآگین پدید آمد.

 

پ ن : کامپیوتر تکانی داشتم ، این را دیدم و قبل از حذف کردن گفتم دوباره منتشر کنم !

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد