یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و خریدیم ماشین ...

 

یک چند سالی بود که دغدغه ی اصلی شده بود داشتن ماشین !! مطمئنا ماشین چیز بدی نیست ؛ مثل پول (!) ولی نداشتن آن هم دلیل زیادی برای نرسیدن به خواسته ها نیست (!) هر چند می تواند بهانه ی بزرگی برای مشغول شدن در حواشی باشد !!

  

 

خلاصه اینکه از وقتی ما خواستیم اقدام بکنیم (!) برجام به بدترین فرجام خود رسید (!) دنیا بهم خورد ، زمین و آسمان به هم ریخت ، بازار خودرو به تعطیلی کشید ، دلار پرواز کرد تا آن دور دورا ، چند تا وزیر استیضاح شدند (!) چند تا مدیر فراری شدند (!) چند تائی رفتند زندان (!) و همه ی اینها بهانه بود تا قیمت خودرو چند برابر بشود ؛ مگر به کمک نقدینگی موجود در دست مردم ارزش پول ملی حفظ شود و این هم در یک جای تاریخ ثبت خواهد شد که اقتصاد مدبرانه یعنی چه !؟ و مطمئنا در تاریخ ایران این دوره را بعنوان عصر کلید خواهند شناخت !! و  در همه موزه های جهان یک اتاق اختصاص خواهند داد برای نگهداری کلید و دکترین های زیادی تلاش خواهند کرد ثابت کنند که آن کلید که به همه ی قفل های فرهنگی و اقتصادی و ... می خورد ، کدام است !؟!؟


خلاصه اینکه ماشین شد هواپیما و هی دارند حرفش را می زنند !! و ترمیم حقوق حقوق بگیران در همان حد حرف ماند و نشد !! و ماشین خریدن ما هم دنباله دار شد ... با پولی که می شد ماشین نو خرید باید می رفتیم و ماشینی با بیست مدل پائین تر می خریدیم !!!

 

و خلاصه اینکه پروسه تهیه ماشین ادامه یافت تا اینکه برادرم از تهران زنگ زد و گفت که یک تیبای صفر هست و بروم آن را بردارم !! البته داستان قدرت پرداخت و بازپرداخت ما معلوم بود و قرار شد ما برویم و برداریم و هر چی داریم را بدهیم و بقیه را ببینیم چه می شود !؟!؟ همان پرداخت هر چی داریم هم خودش داستانی بود برای خودش و خلاصه اینکه قرار شد دیروز بروم و از ابهر ماشین را بیاورم !!

 

صبح باتفاق برادربانو ( آقئین !) و با اتوبوس به ابهر رفتیم و ظهر ماشین را برداشتیم و عصر در تبریز بودیم ... بعد  مدتها اتوبوس سوار شده بودم و همانی بود که بود ؛ هرچند قیافه ی ماشینها خیلی فرق کرده است و مثلا کلاس بالا شده اند ولی فرهنگ راننده و شاگرد (!) فرهنگ سیستم اتوبوسرانی ؛ با وجود اینترنتی شدن خرید بلیط و پیگیری ها (!) هیچ تغییری نکرده است ؛ اگر هم کرده باشد هم اندازه ی سایر تغییرات نیست ... هنوز نگاه به مسافر خانم همانی هست که هست !! و بدتر اینکه کمابیش حرمتی هم که گهگاه در رعایت مسافرین دیگر بود هم از بین رفته است ... من خیلی سال پیش با اتوبوس از اصفهان به تبریزمی آمدم ، در حوالی ساوه بود که یک خانم جوان به اتوبوس اشاره کرد که او را هم بردارد !! نگهداشت و گفت که صندلی خالی ندارد و او اصرار کرد که باید برود و کار واجب دارد و گفت همانجا روی پله ها هم می نشیند !! من روی یک تک صندلی بودم و با اولین نگاه راننده که به من کرد بلند شدم و رفتم تا تبریز کنار دست راننده نشستم و آن خانم در صندلی من نشست !! کار زیاد شاقی هم نبود ولی با دیدن یکی دو صحنه در همان صبح ابتدای حرکت فکر کردم آن کار من در آن سالهای خیلی پیش اندازه یک کار قهرمانانه و خارق العاده بود !!؟؟ مسئول ثبت بلیط که یک زوار در رفته ی بی سواد بود !! برای یک صندلی بلیط مجدد داده بود ؛ یعنی یکی از اینترنت بلیط گرفته بود و یکی را هم او صادر کرده بود !! هر دو جوان بودند ؛ یکی خانم و یک آقا !! راننده از آقا خواست که در یکی از صندلی های بغل بنشیند و تک صندل را به خانم بدهد !! آقا برآشفت که من اینهمه پول بلیط داده ام و ...راننده گفت که ماشین نیمه پر است و می تواند رو یدو تا صندلی بنشیند ! ولی مگر یک قدم از معاهده برجام عقب نشینی میکرد (!!!) بعد که گفت : " این خانم اینترنتی بلیط گرفته و مقدم است و اگر نمی خواهد پیاده بشود (!) "  آب کشیده و دست اش از حق اش کوتاه شده (!) رفت و درمحلی که گفته بودند نشست !!! یک خانمی هم بلیط اش 25 بود و آورد پشت راننده نشست (!) انگار سهم راننده از غنائم باید محفوظ باشد (!!!) او هم فقط پرسید که ساعت چند به تهران می رسیم و راننده مثل بوقلمون دو ساله گفت : " ساعت 4 ! " و او روسری اش را کشید روی سرش و خوابید ، ابهر که ما پیاده شدیم هنوز خواب بود و به گمانم تهران باید بیدارش می کردند والا تا مشهد هم اگر می رفتند می خوابید !!

 

به راننده گفته بودم که ابهر پیاده می شویم و گفت :" ماشین برای تهران است ، ما توی راه نگه نمی داریم !! " این برای جرقه زدن برای اعصاب من کافی بود و خیلی آرام ( که آقئین نشنود ! ) گفتم :" مسئله ای نیست ولی اگر توی راه نگهداشتی تا مسافر سوار بکنی ، از پنجره می اندازمت بیرون !! " حوالی زنجان نکهداشته بود و برای اندکی هواخوری پیاده شدیم ... هنوز نگاهش به من بود که در زمان سوار کردن چند مسافر در مسیر چیزی نکرده و نگفته بودم !! قرار هم نبود کاری بکنم ؛ برای خودخوری اش کافی بود !! آمد کنارم و گفت : " ما کمی مانده به ابهر در هیدج برای ناهار نگه می داریم ، می توانید از آنجا بروید ! " گفتم : " من قرار دارم که عوارضی ابهر پیاده بشوم با ماشین می آیند دنبالمان !! ضمنا حالا ساعت 11 است و ابهر تازه می شود 12 ؛ مدیرعامل ایران خودرو غلط بکند که ساعت 12 برای ناهار دست از کار بکشد چه برسد به تو راننده ی آواره در جاده ها ... !! " نمی دانم بنده خدا چه فکری کرد که فقط دست هایش را در هوا تکان داد و رفت سرویس بهداشتی و برگشت و با راننده ی دیگر عوض شد و کمی بعد شاگردش آمد و گفت : " عوارضی نگه می دارند و ما آماده باشیم تا پیاده شویم ! " وقتی ما پیاده می شدیم هنوز 12 نشده بود !!

 

رفتیم و ماشین را برداشتیم و برگشتیم ... البته در عوارضی زنجان توقف چند دقیقه ای داشتیم و یکی از مدیرعامل های اسبق را دیدم !! می خواست از من فرار بکند و سرش را مشغول کمک کردن به بالا رفتن خانمش از پله ها نشان می داد که آرام سلام کردم و برگشت و معذرت خواست از اینکه مرا ندیده بود !! من هم گفتم که فلانی هستم (!) و گفت که خیلی هم خوب می شناسد که کی هستم و ... بنده خدا چندین بار از نگاه من فرار کرده است ... یک بار به یکی از خبرچین هایش گفته بودم  " اگر اوضاع قیامت مثل حالای ایران باشد و هر کسی بتواند تریلی تریلی گناه از پل صراط رد بکند (!) باز این ( همین مدیرعامل ) نمی تواند گناهانش را رد بکند ، چون مستقیما مشمول الذمه کارگران می شود !! " او هم نامردی نکرده و کمتر از یک روز رفته بود و به او خبر داده بود (!!) یک بار هم توی جلسه بصورت پوشیده اشاره کرد که برخی کارها شگردهای مدیریتی هستند و نباید برخی فکر بکنند که منظور تضییع حق کارگران می باشد !!!

 

5 ساعت رفتیم و 4 ساعت برگشتیم ...


این هم از ماشین نورا خانیم !!

 

نظرات 5 + ارسال نظر

سلام

من بیشتر مواقع با قطار مسافرت می کنم. اما جاهایی هم مجبورم یا لازمه که از اتوبوس استفاده کنم.

ماشین خوبی هم خریدید. سواریش خوبه، کم استهلاک و با دوامه.

سلام

amir پنج‌شنبه 4 مهر 1398 ساعت 15:39

مبارک شما و نورا خانیم

محمدرضا پنج‌شنبه 4 مهر 1398 ساعت 22:44

سلام
خیلی مبارک باشد و همیشه شما و خانواده محترم را به ددر های خوب و بیاد ماندنی ببرد علی الخصوص که پائیز زیبا هم در راه است .

سلام
ممنون ...

همطاف یلنیز شنبه 6 مهر 1398 ساعت 21:56 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
به به
مبارکا ان‌شاءالله کـه چرخش به منظور شما بچرخد.
جالب اینکه غروبی منم خرید ماشین را در برنامه گذاشتم. (البته در جریان هستید که همطاف بیشتر پیاده است تا سواره. هنگام سواره بودن هم اغلب وسائل نقلیه عمومی!اتوبوس و مترو و اندک تاکسی و آژانس) نمی دانم به گمانم گرامی والدین نیاز به راننده خوب دارند.
به گمانم ابتدا باید جریمه تاخیر در تمدید گواهینامه را بپردازم بعد حساب کتاب کنم ببینم چه می توان خرید با این فرجام برجام

سلام
مهم نیت است که برقرار شده باشد مابقی متعاقبا جور می شوند انشاءالله ...

نگین شیراز دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 16:32

سلام

به به ... مبارک باشه انشاءلله ..

سالها خیلی زود میگذرن و به چشم بر هم زدنی نورا خانم گواهینامه گرفته شما رو به جاهای دیدنی میبرن و شما مشاهده میکنید! که چه کیفی داره کنار میوه شیرین زندگی نشستن و از زیبایی های طبیعت لذت بردن ...

سلام
البته از حالا دارد مشتاقانه به فرمان و چراغها نگاه میکند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد